torsdag 26 april 2012

عسگر اولادی: برای ریاست جمهوری آینده برنامه داریم/موتلفه پوست اندازی می​کند

رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری معتقد است منتظر ماندن جبهه متحد برای ائتلاف با جبهه پایداری مانع انجام تبلیغات درست از سوی آنها شده است.
رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری معتقد است منتظر ماندن جبهه متحد برای ائتلاف با جبهه پایداری مانع انجام تبلیغات درست از سوی آنها شده است.
حبیب الله عسگر اولادی دبیرکل سابق حزب موتلفه اسلامی در مصاحبه با همشهری ماه به موضوعاتی چون دور اول انتخابات مجلس نهم، وضعیت حزب موتلفه و برنامه های این حزب در انتخابات آینده سخن گفته است. اهم سخنان وی را در ادامه مطالعه فرمایید:
* حزب موتلفه یک تشکل با سابقه نیم قرن در سپهر سیاست ایران است. اولین دغدغه حزب نظام و دستاوردهای انقلاب اسلامی است. ما هیچ‌وقت در اندیشه حفظ خود نبوده‌ایم. راهبرد اصلی ما فراتر از دغدغه‌های ماندن یا بودن در قدرت است. ما اکنون با فعالیت در بیش از 200 شهر ایران تقریبا ماندگارترین تشکل در جمهوری اسلامی هستیم و در انتخابات اخیر به‌ویژه در استان‌ها و شهرستان‌ها توفیقات خوبی داشته‌ایم. نامزدهای ما در تهران به دور دوم راه پیدا کرده‌اند.
* ما ضعف‌هایی در تبلیغ و ترویج فهرست جبهه متحد داشه‌ایم که امیدواریم این ضعف‌ها در دور دوم انشا‌الله جبران شود. ما تا دقایق آخر منتظر بودیم با دیگر دوستان به‌ویژه جبهه پایداری یک ائتلاف بزرگ داشته باشیم اما این میسر نشد و همین باعث شد که ما در تبلیغات درست و به هنگام عمل نکنیم.
* کادرهای حزب اکنون در دولت و مجلس در سطوحی که صلاحیت آنان پذیرفته شده‌اند حضور دارند. ضریب نفوذ ما در اندیشه سیاسی ماست، اندیشه سیاسی ما مبتنی بر حفظ اصول و دستاوردهای غرورانگیز انقلاب اسلامی است. اندیشه سیاسی ما مبتنی بر خط امام(ره) و پیروی از مقام معظم رهبری است. ما بخشی از طیف وسیع اصولگرایی در جبهه پیروان خط امام و رهبری هستیم و جبهه پیروان هم بخشی از جبهه متحد اصولگرایان و جبهه متحد هم بخشی از طیف وسیع اصولگرایی است. ما از این‌که امروزه گفتمان اصولگرایی یک گفتمان مسلط در جامعه است و همه در مسیر پیشرفت و خدمت به مردم و بسط عدالت نبوی و علوی در جامعه گام بر‌می دارند خشنود هستیم.
* هنر نخبگان سیاسی تمهید اجماع‌سازی برای رسیدن به اهداف بزرگ است. اگر ما بخواهیم فقط روی حزب تکیه کنیم عظمت و گستردگی انقلاب را نادیده می‌گیریم، انقلاب خیلی بزرگ‌تر از آن است که ما آن را در قالب یک حزب اندازه‌گیری کنیم.
* این‌که امروز ما می‌بینیم گفتمان اصولگرایی همه جا گیر شده، برای این است که ما در چارچوب‌های حزبی، خود را محصور نکرده‌ایم، ما اصل را گذاشته‌ایم روی ترویج و تبلیغ اصولی که به آن معتقد هستیم، حال ممکن است این اصول در حزب یا گروه دیگری هم معتقدانی داشته باشد. شکل‌گیری یک جبهه، تابع مقتضیات زمان و مکان است و تا هر وقت که این فضا حاکم باشد ما ترجیح می‌دهیم داخل جبهه عمل کنیم.
* رویکرد جوانان به حزب در سال‌های اخیر فوق‌العاده است. ما طی یک دوره‌ای توانسته‌ایم کادرهایمان را جوان کنیم. به‌زودی کنگره سراسری خواهیم داشت و خواهید دید انشا‌الله یک پوست اندازی جدید صورت خواهد گرفت و جوانان بیشتری در حزب نقش بازی خواهند کرد. تبلیغات، تشکیلات و دفتر سیاسی و امور بین‌الملل ما در دست جوانان است و متوسط‌ سنی آنها 35 سال است و همچنین نقش زنان در سال‌های اخیر فوق‌العاده زیاد شده است. بنده سال‌هاست از دبیرکلی کناره‌گیری کرده‌ام تا کادرهای جوان‌تری بتوانند در حزب رشد کنند. من به آینده حزب امیدوار هستم. تسهیلات زیادی برای عضوگیری به‌ویژه جوانان داریم و شرط عضویت، پایبندی به اسلام و انقلاب و التزام عملی به رهبری معظم انقلاب و ولایت فقیه است.
* ما چشم‌انداز 15ساله حزب را اکنون تصویب کرده‌ایم و پایان برنامه ما، با پایان برنامه چشم‌انداز 20 ساله جمهوری اسلامی است. ما خطوط کلی خود را مشخص کرده‌ایم.
* حرکت ما در انتخابات، تابعی از متغیر حرکت مومنین به‌ویژه جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است. ما یک حرکت مستقل از مجموعه‌هایی که قبولشان داریم نمی‌کنیم. ما بر اساس خرد جمعی اصولگرایان حرکت می‌کنیم؛ البته تئوری خود را داریم و نظریات خود را مطرح می‌کنیم. اما در نهایت تابع خرد جمعی هستیم. بی‌تردید ما برای مجلس و ریاست‌جمهوری آینده برنامه داریم و امیدواریم کادرهای جوان، خود را در دهه چهارم بیشتر نشان دهند و جانشین کادرهای قدیم می‌شوند

احمد خاتمی٬ امام جمعه موقت تهران: ائمه به دشمنان خود «سگ باران خورده» می‌گفتند

احمد خاتمی٬ امام جمعه موقت تهران طی سخنان با حضور علی خامنه‌ای اعلام کرد جمهوری اسلامی باید درباره آدم‌های «منحرف» افشاگری کرده و نام آنها را اعلام کند٬ چرا که امامان شیعه نیز همین کار را می‌کردند.
به گزارش «خبرگزاری دانشجو»، آقای خاتمی این مطلب را در سومین شب مراسم عزاداری دختر پیامبر اسلام که با حضور علی خامنه‌ای در «حسینیه امام خمینی» برگزار شد٬ بیان کرده است.
وی گفته که «باید در مقابل فضای رسانه‌ای که دشمن درست می‌کند افشاگری داشت و البته افشاگری حلال باید کرد یعنی در زندگی خصوص مردم نباشد و اسرار مردم را نباید افشا کرد.»
امام جمعه موقت تهران افزوده است: «کسانی که حرمت نگاه می‌دارند قابل اعتمادند ولی عده‌ای هستند که افشاگری علیه آنها لازم است.»
عضو مجلس خبرگان در عین حال اظهار کرده که این افشاگری‌ها باید «مستند» و «صریح» باشد.
این روحانی محافظه‌کار نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی ادامه داده که امامان شیعه نیز در زمان خود دست به افشاگری می‌زده و به دشمنان خود «سگ‌های باران خورده می‌گفتند که بوی تعفن دارند.»
رسانه‌های وابسته به جمهوری اسلامی و نهاد‌های قضایی٬ امنیتی و اطلاعاتی سال‌هاست علیه منتقدان و مخالفان علی خامنه‌ای و نظام جمهوری اسلامی از چنین رویه‌ای تبعیت می‌کنند.
روزنامه کیهان و صدا و سیما که زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی اداره می‌شوند به همراه خبرگزاری فارس که وابسته به سپاه پاسداران است٬ سه رسانه‌ شناخته شده‌ای هستند که این وظیفه را برعهده دارند.

فرانسه از شورای امنیت خواست اقدام نظامی علیه سوریه را بررسی کند

علیرغم اینکه آقای ژوپه خواستار بررسی اقدام نظامی علیه سوریه شده نگرانی ها از این است که روسیه و چین هر طرحی علیه سوریه را وتو کنند
فرانسه می گوید در صورتی که سوریه طرح صلح سازمان ملل برای توقف خشونت ها در این کشور را نپذیرد شورای امنیت سازمان ملل باید اقدام نظامی علیه سوریه را بررسی کند.
آلن ژوپه وزیر خارجه فرانسه گفته است: “ما نمی توانیم به رژیم سوریه اجازه بدهیم در برابر ما سرکشی کند.”
علیرغم طرح صلح کوفی عنان که نماینده جامعه بین الملل است خشونت ها در سوریه ادامه دارد. آقای عنان از دمشق خواسته نیروهای نظامی و تسلحیات سنگین خود را از شهرها خارج کند.
آقای ژوپه گفته ۳۰۰ ناظر سازمان ملل باید ظرف دو هفته در سوریه مستقر شوند.
به گفته او “اگر این طرح صلح شکست بخورد ما وارد مرحله تازه ای می شویم که فصل هفت را برای متوقف کردن تراژدی سوریه پیش می کشد.”
فصل هفت بخشی است که اقدام نظامی را حمایت می کند.
نگرانی ها از این است که چنین قطعنامه ای توسط روسیه و چین که مانع تلاش های پیشین شورای امنیت برای تحریم سوریه شده اند وتو بشود.
سازمان ملل متحد گروه کوچکی از ناظران را پیشاپیش به سوریه فرستاده است. یک هفته پیش شورای امنیت سازمان ملل استقرار ۳۰۰ ناظر دیگر در سوریه تصویب کرد.
ناظران بدون اختیار
گزارش های روز چهارشنبه حاکی از ادامه خشونت ها در بخش هایی از سوریه از جمله شهرهایی است که ناظران در آنها بر آتش بس مورد توافق نظارت می کردند. فعالان حقوق بشر می گویند در مجموع بیست نفر در این خشونت ها کشته شده اند.
“ناظران سوری حقوق بشر”، که در بریتانیا مستقر هستند می گویند که نیروهای امنیتی به روی اتوبوسی در ادلیب آتش گشوده اند و ۴ نفر را کشته اند.
به گفته همین فعالان در حماء نیز ۷ غیرنظامی از جمله یک دختر دو ساله در بارش توپخانه دولت بر بخش هایی از شهر کشته شده اند.
دو ناظر سازمان ملل در مرکز این شهر در فاصله کمی حاضر بوده اند.
در درعا نیز گزارش هایی از درگیری بین شورشیان مسلح و نیروهای دولتی رسیده است. ناظران می گویند دست کم شش نفر از جمله دو سرباز در این درگیری ها کشته شده اند.
فعالان حقوق بشر در عین حال می گویند علیرغم این که ناظران سازمان ملل در پایتخj سوریه مستقرند چندین نفر بر اثر حملات توپخانه و شلیک تک تیرانداز ها در حومه دمشق کشته شده اند.
از آنجا که دولت سوریه دسترسی رسانه های خارجی را محدود کرده این گزارش ها به طور مستقل قابل تایید نیست.
دولت سوریه می گوید درگیر جنگ با خرابکاران مسلح است و بر اساس متن توافق آتش بس نیروهای سوریه مجازند که به حملات پاسخ دهند.
آقای عنان روز سه شنبه به شورای امنیت سازمان ملل متحد گفت ارتش سوریه نه نیروهای نطامی اش را و نه تسلیحات سنگین اش را از مناطق مرکزی پرچمعیت خارج نکرده است.
آقای عنان گفته به طور خاص نگران گزارش هایی است که حاکی از ورود نیروهای دولت به حما بعد از خروج ناظران سازمان ملل و کشتار تعداد قابل توجهی از مردم با اسلحه های اتوماتیک است.

بعد از کلمبیا در برزیل رخ داد؛ رونمایی از رسوایی اخلاقی دو زن و سه تفنگدار!

سایت شیاف نیوز این مطلب رو با آب و تاب نوشته اما عکس العمل خوانندگان این سایت جالب تر است، حتما پیام های زیر مطلب رو بخونید تا جو جامعه ایران دست تان بیاید!
شفاف: مهر: آسوشیتدپرس از یک رسوایی دیگر نیروهای نظامی و سرویس امنیت خارجی آمریکا اینبار در برزیل پرده برداشت.
آسوشیتدپرس نوشت: بر اساس گزارشی که اخیراً افشا شده نشان می دهد که نیروهای ارتش و سرویس خارجی آمریکا درگیر یک رسوایی دیگر پس از رسوایی آنها در کلمبیا هستند.
این خبرگزاری می نویسد: این رسوایی دامن نیروهای امنیتی خارجی و کارکنان سفارت آمریکا در برزیل را گرفته است.
این خبرگزاری نوشت: این رویداد در اواخر سال گذشته در برازیلیا پایتخت برزیل رخ داده؛ زمانی که سه تفنگدار دریایی آمریکا در قالب تیم امنیتی سفارت و یک کارمند سفارت یک خانم اسکورت را پس از نزاع بر سر پرداخت پول به بیرون انداختند که در این نزاع استخوان شانه این زن شکسته شده است.
یک مقام دفاعی آمریکا که از افشای نامش خودداری کرده می گوید: دستکم دو زن به همراه تفنگداران آمریکایی در خارج از باشگاه شبانه در یک وسیله نقلیه حضور داشتند که یکی از زنان شروع به دعوا می کند و سپس از ماشین به بیرون پرت می شود و زمانی که تلاش می کند دوباره وارد وسیله نقلیه مذکور بشود به زمین می خورد و مجروح می شود.
این مقام همچنین گفت که هیچ شکایتی از سوی مقام های برزیلی در این باره صورت نگرفته است. یک مقام دیگر نظامی گفت که کارمند سفارت که دراین موضوع دخالت داشته ناظر بوده است. سفارت موضوع را پیگیری کرده و قرار است هزینه های درمان زنی که در این حادثه مجروح شده ر بپردازد
لئون پانتا وزیر دفاع آمریکا گفته که تفنگداران دخیل در موضوع از برزیل خارج شده اند و دو نفر دیگر تقلیل رتبه داده شده و کارمند سفارت هم از پست خود کناره گذاشته شده است.
این دومین اتهام در یک ماه گذشته است که به نیروهای آمنیتی آمریکا درباره رسوایی جنسی وارد می شود. نخستین آن در کلمبیا بوده که ماموران ویژه حفاظت از باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا چندی پیش از برگزاری نشست رهبران آمریکایی از یک زن بدکاره سوء استفاده کرده بودند.
پیام های زیر تا این لحظه زیر مطلب درج شده بود:
ناشناس
نوشتید: رسوایی، برزیل! یاد یه اتفاق که همین اخیراً افتاده، افتادم
ایرانی
به نظرتون این انتشار این خبرتون هیچ ربطی به این خبر نداره؟
http://www.shafaf.ir/fa/news/109539/تایید-رسمی-تخلف-دیپلمات-ایرانی-در-استخر-مختلط
ناشناس
یک تفنگدار آمریکایی اگر از این کارها بکند خیلی مهم نیست ولی دبیر سفارت ایران اسلامی چرا؟
جعفر
نكنه سفارت ايران در برزيل براشون كلاس آموزشي گذاشته ياشه ؟
ناشناس
چه رسوایی بزرگی!
به نظرم از 3 میلیارد دلار بدتره!
ناشناس
تخلف رخ داده اما دولت آمریکا پنهانش نکرده و باهاش برخورد کرده نمی شود بصورت مطلق جلوی تخلف را گرفت مهم نحوه برخورد با اونه. نه مثل ما که دیپلماتمون رخترهای مردم رو مورد آزار قرار داده می گیم تفاوت فرهنگی بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناشناس
اين عمل ناشئ از تفاوت فرهنگي دو كشوره…!!!!!!!!!!
حمیدرضا
دبیر محترم سایت شفاف، هیچ کجای دنیا از یک سرباز که در حال گذراندن زندگی تحت شرایط خاص است انتظار رعایت دقیق تمام نکات اخلاقی وجود ندارد، ولی یک دیپلمات در یک کشور یعنی نماینده فرهنگ و تمدن کشورش، آیا رسوایی اخلاقی از این بالاتر که یک دیپلمات ایرانی در کشور برزیل علاوه بر حضور دراستخر مختلط به کودکان خردسال دست درازی کند، لطفاً بفرمایید اسم این را چه می گذارید؟! ما که ادعای مسلمانی و رعایت اخلاق داریم چه ها که نمی کنیم، آمریکایی ها و سربازانشان که ادعایی بر رعایت اخلاق ندارند و خودشان هم اعتراف می کنند.
اسمش را بگذارید فساد اخلاقی در دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی!

تروریست های دیروز و انقلابی های امروز

عصرایران: او در سال 2004 در فرودگاه بانکوک تایلند توسط سازمان امنیت و اطلاعات خارجی انگلیس MI6 شناسایی و پس از نشاندن اجباری هواپیمای حامل بلحاج در فرودگاه جزیره دیوگو گارسیا در اقیانوس هند دستگیر می شود.
توجه مهم: ماجرای اعتراضات علیه حکومت سوریه ، دو جنبه دارد : یکی بحث مربوط به مطالبات مشروع مردمی از حکومت اسد است؛حکومتی که برغم دارا بودن ظاهر جمهوری ، در عمل به حکومتی موروثی و تک حزبی تبدیل شده است و صدر تا ذیل کشور در قبضه حزب بعث سوریه است . بدیهی است که مردم سوریه چنین وضعی را برنتابند و خواستار تغییر در آن شوند.
اما روی دیگر ماجرا ، بهره مندی کشورهای عربی و مشخصا عربستان و نیز برخی قدرت های غربی از وضعیت کنونی سوریه است.
نوشتار حاضر می کوشد نگاهی نزدیک تر به شق دوم ماجرای سوریه داشته باشد و البته در عین حال تاکید می کند که پرداختن به نقش آفرینی طرف های خارجی در سوریه ، به معنای نادیده گرفتن مطالبات مشروع و آزادیخواهانه مردم سوریه نیست ، بلکه برعکس ورود کشورهایی مانند عربستان به ماجرای سوریه را به انحراف کشاندن مطالبات سوری ها می داند.
مخاطب ایرانی نه باید در قید تبلیغات یکسویه رسانه های حامی اسد باشد و نه یکسره مرعوب فضاسازی های رسانه هایی مانند العربیه و الجزیره شود که از دوحه و ریاض خط می گیرند.
عصرایران ؛ علی قادری – یکی از ابهاماتی که پس از ظهور القاعده و فعالیت های تروریستی آنها در ادبیات سیاسی خاورمیانه ایجاد شد بازشناسی مفهوم مقاومت و تفاوت آن با تروریسم بود.
شوک ناشی از حوادث 11 سپتامبر ، لشگرکشی ارتش امریکا به خاورمیانه و به تبع آن بمب گذاری ها و عملیاتهای انتحاری که منجر به کشته شدن انسان های بی شماری شد از یک سوی و مقاومت در برابر اشغالگران در افغانستان ، عراق ، لبنان و فلسطین آنچنان فضای رسانه های خبری را پر کرد که مخاطب را در تشخیص مقاومت از تروریسم دچار شک و تردید می کرد.
البته یک جریان سازماندهی شده رسانه ای در خاورمیانه با هدایت عربستان سعودی و بطور مشخص شبکه خبری العربیه تلاش می کرد این دو مفهوم را مشابه و مطابق معرفی کند،هدف کاملا روشن بود: تخریب جریان مقاومت در خاورمیانه به حساب جریان سازش عربی و رژیم صهیونیستی در حالیکه خود عربستان سعودی منبع رسمی “تئوری تکفیر و تروریسم” بود.
با آغاز تحولات طوفانی در کشورهای عربی و سقوط بن علی و مبارک در تونس و مصر،نوبت لیبی و سرهنگ فرا رسید. اعتراضات در بنغازی آغاز شد و پس از تصرف این شهر توسط معترضین و باز شدن انبارهای مهمات این اعتراضات وارد فاز مسلحانه شد.
مدت زمانی نگذشت که ارتش لیبی به فرماندهی سیف الاسلام و خمیس قذافی توانست کنترل همه شهرها و مناطق تحت تصرف مخالفین مسلح را،که نامشان اکنون در العربیه “انقلابیون” عنوان می شد،بدست گیرد و خود را به دروازه های بنغازی برساند.
بامداد روز جمعه و بلافاصله پس از تصویب قطعنامه 1973 شورای امنیت،بمباران استحکامات ارتش لیبی توسط هواپیماهای ناتو آغاز شد و بزودی ابتکار عمل در میادین درگیری به دست انقلابیون افتاد تا زمانی که سرهنگ از چاه فاضلاب بیرون کشانده شد و به آن شکل معروف کشته شد.
یکی از معروفترین فرماندهان انقلابیون لیبی،سرکرده جماعت اسلامی لیبی، “عبدالحکیم الخويلدي بلحاج” بود که در کنار نیروهای القاعده در افغانستان با نیروهای ائتلاف وابسته به ناتو می جنگید.
بلحاج که اکنون فرمانده شورای نظامی لیبی است در سال 2004 در فرودگاه بانکوک تایلند توسط سازمان امنیت و اطلاعات خارجی انگلیس MI6 شناسایی می شود و پس از نشاندن اجباری هواپیمای حامل بلحاج در فرودگاه جزیره دیوگو گارسیا در اقیانوس هند دستگیر می شود.
او پس از بازجویی توسط بخش مبارزه با تروریسم MI6 به دستگاه اطلاعاتی-امنیتی لیبی تحویل می گردد،اسنادی که پس از ورود انقلابیون به طرابلس به دست آمده نشان دهنده این هماهنگی است.
به گزارش دیلی تلگراف فرماندهی که تا قبل از آغاز بهار عربی ، “تروریست” بود و پس از آغاز آن یکباره تبدیل به “انقلابی” شد.
پس از سقوط قذافی در لیبی و داغ شدن درگیری ها در سوریه میان ارتش و نظامیان وابسته به ارتش آزاد به ترکیه منتقل می شود تا در سازماندهی حملات ارتش آزاد به ریاض اسعد، فرماندهی این ارتش کمک کند که البته این انتقال با هماهنگی کامل شورای انتقالی لیبی به ریاست مصطفی عبدالجلیل و دستگاه های اطلاعاتی کشورهای ترکیه،قطر و عربستان به اجرا درآمد.
البته عبدالحکیم بلحاج تنها انقلابی القاعده نبود که برای ساقط کردن بشار اسد به مرزهای سوریه منتقل شد بلکه تعداد زیادی از عناصر القاعده در طی یکسال گذشته و با اشراف کامل برخی از دستگاه های اطلاعاتی از عراق،یمن و افغانستان به سوریه منتقل شدند تا در عملیاتهای گوناگون علیه ارتش سوریه وارد عمل شوند.
به گزارش پایگاه خبری العرب 600 تن از اعضای القاعده که در جنگ علیه قذافی حضور داشتند در پاییز سال گذشته با اطلاع کامل رجب طیب اردوغان از طریق ترکیه وارد سوریه شدند.
به گزارش این پایگاه خبری برخی از این عناصر که دارای ملیت های گوناگونی هستند توسط وزارت دفاع امریکا بطور مستقیم از زندان گوانتانومو به لیبی و از آنجا به مرز مشترک ترکیه و سوریه منتقل شده اند.
انفجارهای انتحاری که اوایل سال جاری میلادی در دمشق و بعدها در حلب رخ داد و القاعده رسما مسئولیت این انفجارها را بر عهده گرفت نشان دهنده این واقعیت است که در بحران سوریه یک هماهنگی کامل میان القاعده،ارتش آزاد و دستگاه های اطلاعاتی غربی،عربی و ترکیه برای ساقط کردن بشار اسد بوجود آمده است.
حوادث سوریه در کنار مطالبات مشروعی که مردم این کشور دارند نشان می دهد که چگونه القاعده که تا دیروز به عنوان مظهر تروریسم جهانی شناخته می شد در جایی دیگر به عنوان نیروی انقلابی وارد عمل می شود و این تغییر رنگ با پشتیبانی کامل رسانه های خبری نظیر الجزیره و العربیه امکان پذیر می گردد.

tisdag 24 april 2012

آخوند جنتی: فرشته مقرب، نماینده مستضعفین

به خطبه خوانی هایی که آیت الله جنتی در جمعه 19 اسفند سال گذشته، بر فراز منبر اسلام، اینترنت را مورد لعن و نفرین قرار داده بود و حمد و ستایش حضرت ولایت را برای عزم راسخ در فتح فضای مجازی به ارتفاعات جدید رساند، گوش فرا میدادم. به قد و قواره، به عبا و عمامه و صورت و سیمای ش خیره شده بودم به آن امید که بتوانم از بیرون به درونش پی ببرم. اما، نه. واقعا، به چیزی دیگری بود که میاندیشیدم، از جمله به این سوال که چگونه ممکن است موجودی چنین زشت و کریه، نه در اندام و در چهره که ماند همچون یک گوژ پشت نفرین شده بلکه در گفتار و اندیشه، نماد حمق و بلاهت، جلوه ی تکوین یافته ی روحانیت، بر ملت ایران حاکم شود، ملتی که خود را صاحب فرهنگ و تمدنی دیرینه و درخشان می داند؟ آیا آقای آیت الله جنتی که به "آخوند جنتی " شهرت به سزا یافته است، بازتابی ست از کیستی و چیستی ما ایرانیان؟ براستی چه چیزی ست که با وی مشترک داریم؟ به زبان کدامین یک از اقشار جامعه، او سخن میگوید؟ به زبان "مستضعف " و "فقیر " و "زحمتکش " یا بزبان روحانیت، زبان تسلیم و اطاعت؟ ستضعفین و فقرا و زحمتکشان کیان اند که روحانیت به نمایندگی از آنان بر جامعه سلطه افکنده است؟ آنانی که آقای خمینی را "امام " کردند و به مسند قدرت نشاندند؟ اکثریت ملت، از چپ تا راست و از پایین تا بالا؟ امام خمینی شاید تنها امامی باشد که تا کنون بر اریکه "امامت " دست یافته است. چه سرنوشتی، از کورش و داریوش فرا رسیده ایم به امام خمینی، رهبر "پا برهنه گان " و مستضعفین؟ امام خمینی بر خلاف امام حسین بجای آنکه به دشت داغ و سوزان کربلا گام نهد و با زبانی تشنه بدست لشگر یزید به هلاکت برسد با استقبال بی سابقه ی میلیونی مردم ایران بر تخت قدرت جلوس یافت و تاج امامت را بر سر نهاد. چه مستضعفی؟ آخوند جنتی از تبار خمینی ها ست.
شاید هم نیازی نباشد که در بند هویت ستضعفین خود را گرفتار کنیم چون آخوند جنتی قبل از آنکه به زبان مستضعفین سخن بگوید، او، خود، در ذات مستضعف است، مظهر دین و قشر روحانیت است، روبه صفت و مکار، نگاه دارنده فرهنگ ارباب- رعیتی، فرهنگ تقلید و تبعیت و حافظ "سنت " و کوتهی عقل و خرد انسانی. در حالیکه، فرشته ی بارگاه ولایت است، نزدیک به راس قدرت. در مسند فرماندهی قرار گرفته است، و زور دار است و قوی و سراسر نفوذ. اما باید بیاد داشته باشیم که در فرمانبری ست که آخوند جنتی به فرماندهی رسیده است. او آموزگار تسلیم است و اطاعت. چون از در آمد حاصل از جایگاه او در مراتب قدرت، نه آن در آمدی که از بابت در یافت "وجوهات " و مشروع نمودن مکروه و حلال ساختن حرام، از جمله مال و ثروت دزدی، عاید ش میشود، بی خبر هستیم، نمیتوان گفت چند کیسه طلا بعنوان "صله " از ولایت دریافت کرده است به لحاظ خوش خدمتی ها و حمد و ثنا ی بی انتهایی که نثارش میکند. یعنی که اطلاعات کافی در دست نیست که بتوانیم ثروتی که انباشته است تخمین بزنیم. در مقام فرشته ی مقرب حضرت خداوند خامنه ای و با لا ترین نهاد قانونگذاری، "شورای نگهبان " نیز بدرستی روشن نیست که چه دوستان و آشنایان و افراد فامیل را به ثروت و قدرت رسانده و در حلقه ی حاکمیت جای داده است. این اطلاعات البته که از نوع سری ست در حکومت اسلامی و هرگز نتوانی که بدان دست یابی.
استضعاف از فرمانبری و فرمانبرداری و تعطیلی عقل و خرد انسانی بر میخیزد. بهمین دلیل وقتی آخوند جنتی بر فراز منبر، در جایگاه سخنگوی مستضعفان، قرار میگرد و خطبه های استضعاف را میخواند، نمیداند چه میگوید. نا خود آگاه او در بیشتر مواقع از وی پیشی میگیرد.. یعنی اینکه نمیداند که چگونه ماهیت سیاه و اهریمنی دین اسلام را لخت و عریان به معرض تماشا میگذارد. به آن حد که هر جا که در خطبه خوانی کم و کسر میآورد، دست به دامن الله میشود. گویی که از ضعف و رنجور ی زیر بار سنگین ظلم و ستم ارباب به ستوه آمده است. بغض در گلو، کینه در سینه، با صدایی لرزان دعا میخواند. از الله، خدای یکتا و یگانه، میخواهد که نظام سرمایه داری را هر چه زودتر واژگون سازد، چشم دشمنان حضرت ولایت را کور نماید. از خدا میخواهد که اسلام دنیا را بگیرد و کفر را از میان بردارد. برای لحظه ای فراموش کرده است که خود هم اکنون در کاخ می نشیند و نه در کو خ. که خود یکی از مالکین بزرگ است- البته بواسطه ی ولایت که ارباب و مالک مطلق سراسر کشور است. هر مقدار ثروتی که آخوند جنتی و یا هر آخوند دیگری که از گدایی به پادشاهی رسیده است و مالی هنگفت انباشته کرده است، غنایمی شمرده میشود که از جنگ با منافق و مشرک، با کمونیست و مجاهد و با اجنه ها و شیاطین، بدست آورده است، یعنی که حلال ترین ثروت و مکنتی که یک الله پرست مسلمان میتواند بدست آورد.
آخوند جنتی درست است که سالیان دراز در حجره های تنگ و تاریک دود شمع خورده ، به قله ی اجتهاد صعود کرده و زبان دین، زبان مکر و حیله را آموخته است- بی جهت نیست که بر گرده اش گوژ روئیده است. با این وجود، پس از نزدیک به چهار دهه حکومت، وقتی بزبان قدرت سخن میگوید دچار لکنت زبان میشود. بدلیل همین ناشی گری است که چهره ی کریه دین و قدرت را نا خواسته نمایان نموده، ستیز و خصومت حکومت اسلامی را با زمان و آن چنانی بودن آن، بیان میکند.
مثل آمپول زنی ماهر، آخوند جنتی، سوزن در جانت فرو برد، اما تزریق کند نه داروی نجات از ضعف و رنجور ی و وابستگی بلکه متداوم و مستحکم و پایدار سازد، استضعاف درونی، پی و بنیاد نظام فرمانروایی و فرمانبری. که باید سپاسگزار الله باشیم که به ما هدیه ولایت را اهدا کرده است. گوهر گران بهایی ست فرمانروایی چنین رحیم و رحمان، مدیر با تدبیری که غرق در اندیشه امنیت و رفاه ملت است. که حق این است که ملت به دست بوسی و پا بوسی وی بشتابند از اینکه فکر تشکیل "شورای فرماندهی فضای مجازی،" فکری چنین معجزه آسا به مغزش خطور نموده است. مهمتر آنکه، بی درنگ فرمان تشکیل آنرا نیز صادر نموده است. که چه جای تاخیر است.. با اینترنت باید به جنگ بر خاست و کنترل فضای مجازی را در دست گرفت. چرا که از اینترنت است که فساد بر میخیزد و موجب نا امنی های سیاسی و ناموسی میشود. همچنانکه آخوند جنتی در مذمت اینترنت گوید: "هیچ دستگاهی نمیتواند اسرار ش را نگاهدارد. دزدی اسرار میکنه. هیچی سری نمی ماند همه چیز را لو میده. تهدید میکنه." وی در ادامه میافزاید که اینترنت خطری بس بسیار عظیم است نه تنها برای نظام ما بلکه برای جهان. این ابزار انحطاط و تباهی، باید با یک انقلاب ریشه کن شود، انقلابی که تنها بدست توانای حضرت آقا میتواند رهبری شود. چون هیچ کس دیگری در دنیا نیست که لیاقت و شایستگی رهبری مبارزه با آفت اینترنت را دارا باشد.
بعبارت درست تری، آخوند جنتی به مستضعفان درس حقارت و خواری میآموزد، درسی که قرنهاست روحانیت به ملت ایران آموخته است. استضعاف در دامن دین و آموزشهای دینی پرورش یافته میشود. ما ملت صغیر و یتیم چقدر باید بخود ببالیم و احساس سرافرازی کنیم که خداوند خامنه ای بیدار و هشیار در اندیشه امنیت و رفاه ملت خواب به چشمان ش راه نمی یابد. آخوند جنتی حضرت "آقا " را میستاید بدلیل هوش و ذکاوت سرشار ش که خیلی سریع متوجه یک خطر بزرگ و خانمان برانداز شده و به سرعت کمر به نابودی آن بسته است، خطر اینترنت، خطر فضای مجازی. چرا که حضرت ولایت میخواهد مردم را از این خطر مهلک، خطر دریافت اطلاعات، خطر آگاه شدن، خطر دانستن و شراکت در دانستنی ها در عرصه های مختلف زندگی، از همه خطرناک تر به هم پیوستن و گفتگو با یکدیگر در فضای مجازی، که همچون جوی بار هایی از دورترین نقاط به رودخانه و سپس به دریایی عظیم ریزند، نجات بخشد. نیز از خطر داستانها و فیلم های مستهجن و سر گرمی هایی همه گناه آلود. مبارزه با اینترنت یک مبارزه حیاتی ست. بی اخلاقی و تمایلات کفر آمیز در جوانان ایجاد نموده آنان را زیاده خواه و حریص بار میآورد. برده برای نظام سرمایه داری تربیت میکند. حال آنکه، فرشته مقرب، فراموش کرده است که این طلبه های حوزه های علمیه، از زیر تا زبر، هستند که خود یکی از پر قدرت ترین کاربران اینترنت بشمار میروند . این طلبه ها، حاکمان آینده کشور هستند که سراسر اینترنت را پوشانده اند. حضرت ولایت، مالک بزرگ سراسر کشور و کارگزاران وی، دلار های نفتی را بسوی حوزه های علمیه سرا زیر کرده اند که بر اینترنت سلطه افکنند و قشر و دانا و بینا ی جامعه را از بکارگیری آن محروم نمایند. مگر میتوان درس تبلیغ و ترویج استضعاف بیاموز ی و از ابزار اینترنت برای حفظ و تداوم دین و قدرت و انباشت مال و مکنت، سود نبری؟. به جرات میتوان گفت تعداد سایت ها و یا آنچه خود "پایگاه " های دینی می نامند، در اینترنت بیشمارند، آنهم نه به یک زبان بلکه بزبان های مختلف از جمله عربی و انگلیسی. حال آنکه سایت های مخالف و دگر اندیش چنان دست به گریبان ضعف بنیه مالی هستند که مجبور به خروج از فضای مجازی میشوند.
استفاده ی دین و قدرت و یا دستگاه ولایت، از اینترنت برای آخوند جنتی و حوزه های علمیه، مشروع است، اما بر دگر اندیش و دگر زیست و دگر باش است - به جرات اکثریت ملت- که باید جرم شناخته شود. از همین رو ست که بار دیگر دست به دامن الله میشود و از او میخواهد که به حضرت آقا با این نبوغ الهی، با آن دل رحیم، عمر طولانی ببخشد، آنقدر طولانی که تا زمان ظهور ادامه یابد که به یک چنین تدبیری اندیشیده اند که اینترنت را بزیر سلطه بکشد و دست کار بران را برای فتنه انگیز ی در فضای مجازی قطع تماید. آخوند جنتی با صراحت اعلام میکند که "عظمت قضیه را عامه ی مردم درک نمیکنند." چرا؟ البته نمیگوید که آنها، عامه ی مردم "مقلد" بشمار آیند در قاموس علم فقه و فقاهت. درایت و آینده نگری که در وجود ولی فقیه نهاده شده است از سوی پروردگار است. خطاب به ولی نعمت خود میگوید: "خدا عمرتان را زیاد کند. خدا عمرتان را تا ظهور دراز کند. خدا بشما عزت بدهد. خدا دوستان تان را عزیز کند، قدرت تان را زیاد کند. دشمنان تان را ذلیل کند." چرا؟ چون تنها یکی هست که میداند و از همه چیز اطلاع دارد و میتواند تصمیم بگیرد. این یکنفر است که باید بماند چون تنها او ست که میفهمد. در اینجا روشن است که آخوند جنتی به نمایندگی از مستضعفان است که سخن میگوید. که آنچه دارای اهمیت است، قدرت و سلامتی ، عزت و جلال و شکوه ولایت است نه عزت و غرور مستضعف. از این بابت چه جای نگرانی ست، فرشته ی مقرب به مستضعفان میآموزد که آنچه را که ندارند باید در وجود ولایت بنگرند. با باور و ایمان به ولایت است که از استضعاف نجات می یابد. شکوه ولایت، شکوه مستضعف است.
گفتمان آخوند جنتی، گفتمانی ست بر خاسته از نا خود آگاه وی، یکی از برجسته ترین گفتمان فقهی و جهان بینی دینی. چرا که راه اجتهاد از فراموشی خود و فهم و درک الله، خدای یکتا و یگانه، تنها گرداننده چرخ گردون، عبور میکند این بدان معنا ست که خدا شناس ان از خود بی خبراند. آنها به "زهد " میپیوندند و دست به ریاضت کشی میزنند که خود را انکار کنند تا هرچه بیشتر در خدا غرق شده و باو بپیوندند. هم چنانکه دیدیم آخوند جنتی، در دعا خوانی در تایید ولایت نه تنها وجود خود را انکار میکند بلکه از مستضعفین هم میخواهد که آنها نیز با تایید ولایت خود را انکار کنند.
اما گاهی، وقتی که نا خود آگاه آخوند جنتی از خودش پیشی میگیرد، به گفتن آن چیزی می پردازد که در همان لحظه احساس میکند که از بیان آن باید اجتناب مینمود. بهمین دلیل وقتی صدای خود ش به گوشش میرسد، به لکنت زبان میافتاد و سعی میکند در بسته بگوید. وی همچنانکه در باره خطرها و مضرات اینترنت و حمد و ستایش رهبر که بر علیه آن بر خاسته است، داد سخن میدهد، ناگهان آخوند جنتی سخن از "حاشیه ای " و یا بهتر است بگوییم به عقیم ماندن یکی از فرمانهای مهم حضرت ولایت به روسای سه قوا، مبنی بر تشکیل شورایی برای "مبارزه با فساد " اشاره میکند، فرمانی از آغاز میان تهی و قصد و نیت صدور آن چیزی جز فریب و اغفال ساده اندیشان و خاموش ساختن شعله های خشم مردم، هدف دیگری نداشته است. چنانکه گویی فساد با صدور فرمان از بین میرود. و یا آنکه انتظار مبارزه با فساد را از زهد ورز انی میتوان داشت که خود در فساد غوطه ورند، بویژه ولی فقیه که سوار بر دوش استبداد دینی، انسان را گوسفند می پندارد، مطیع و مقلد، حرف گوش کن و فرمانبر، عبادت و اطاعت. لذا آخوند جنتی به مقامات مسئول هشدار میدهد، که این بار بسیار جدی است. یعنی شورای فضای مجازی و اهداف آن آنرا نباید سهل گرفت. مبادا که به سرنوشت فرمان "مبارزه با فساد " دچار شود. وی خاطر نشان میسازد که:
"ایشان (حضرت ولایت) سران سه قوه را جمع کرد که با فساد مبارزه کنید . این شد که دیدید آن جوری که انتظار میرفت نشد... " "...ای برادران. شما را مسئول میداند تاکید بر عمل است. نشه مثل مبارزه با فساد که روسای سه قوه را مامور اجرای آن نمودند هیچی نشد. رهبر احساس خطر میکنه برای دنیا خطر داره . همه کارها را تعطیل کنید و به وظایف خود در شورای فضای مجازی برسید."
در اینجا البته آخوند جنتی از پوسته ی دینی بیرون آمده مسئولان و مدیران و گردانندگان کشور را که در راس ساختار قدرت قرار دارند مورد خطاب خود قرار میدهد، چنانکه گویی که با قشون خود سخن میگوید. که عزم را جزم باید کرد و شتافت بسوی فتح فضای مجازی. چه جایگاهی بالاتر و برتر از فراز منبر زهد و تقوا " برای "بسیج " جنگجویان در سوی عقب راندن زمان..
آری، مبارزه با اینترنت، یک مبارزه ی مرگ و زندگی ست برای نظام ولایت. آخوند جنتی از اضطراب و نگرانی خود و رهبر در باره اینترنت سخن میگوید. چرا که در فضای مجازی است که میتوان به کالبد شکافی دستگاه دین، دستگاه فقاهت، پرداخت. 1400 سال شمشیر و شریعت، دین را از هر گونه نفی و نقدی مصون نگاه داشته است. حتی فیلسوفانی همچون ابن سینا، از ترس جان خود به سازگاری عقل و خرد انسان با پدیده ی رسالت و وحی الهی اعتراف میکردند. با این وجود او اولین کسی بود که اسلام را دین "توده ها " خواند، دین ساده اندیشان. فتواهای کشتار اندیشمندان، نویسندگان، هنرمندانی که دین اسلام را به نقد کشیده اند، بیشمارند. سنت کشتار گوینده گان مخالف، از جمله شاعران با پیغمبر اسلام پایه گذاری گردید. ورود پیامبر و انصار وی در مدینه با انزجار بسیاری از افراد قبایل از جمله، عصماء، بنت مروان، شاعری که گرویدن به اسلام را در مدینه سخت مذمت مینمود و از هجو محمد و تحریک مردم علیه وی از هیچ دریغ نداشت. در پی فرمان محمد، عصما در حالیکه در کنار فرزند ش خفته بود بضرب شمشیر یکی از کسانی که اسلام آورده بود کشته میشود. ابوغفاک، شاعر دیگر که در شعرهایش مردم را به قیام علیه محمد تشویق میکرد. چون وی محافظان بسیاری داشت محمد خود در طرح کشتار شاعر شرکت میکند. سرانجام از سر نشان دادن صداقت خویش در ایمان به اسلام و وفادار ی به محمد، جنایتکار ان در یک شب سیاه با حیله و مکاری ابوغفاک را که در کنار همسرش بخواب رفته بود، بیدار نمودند و او را در اطاق دیگری به قبل میرسانند (ماکسیم رادینسون، ص 171-173، 1971).
ترور احمد کسر وی بوسیله فدائیان اسلام، در واقع اندیشه نفی و نقد دین را در مغاکی بس ژرف فرو برد. البته که انگشت شماری بودند از دگر اندیشانی که سیه بختی و تیره روزی، عقب ماندگی و تداوم استبداد را به دین اسلام نسبت میدادند. سعیدی سیرجانی، جان خود را باخت به آن دلیل که در زمانی که شاه ایران سر در گم بود و از اعمال گذشته خود اظهار پشیمانی میکرد، در مقاله ای که در مجله ی خواندنیها انتشار داد به وی توصیه نمود که شاهنشاه ها هم اکنون زمان آن فرا رسیده است که چاقوی جراحی را بر داشته و این غده ی سرطانی را از ریشه قطع نمود، اندرزی که اگر هم بگوش شاه میرسید، توان اجرای آنرا هرگز نداشت، اندرزی که هنوز هم جدی تلقی نمیشود.
فتوای قتل سلمان رشدی، بوسیله امام خمینی، دیوار مصونیت دین اسلام را در برابر نقد و بر رسی هرچه بلند تر ساخت. این بدان معناست که آنچه در فضای واقعی بیش از 14 قرن است در بند و اسارت میزیسته است، امروز در فضای مجازی رها شده و آزاد گردیده است. در فضای مجازی ست که دین اسلام میتواند در ترازو ی سنجش قرار گیرد، و دین ستیزی به یک جنبش فرا گیر تبدیل شود، نه بعنوان یک باور و ایمان خصوصی بلکه بعنوان نهاد حاکم مطلق بر جامعه. چرا که استبداد مطلق از دین و آموزش های دینی است که بر میخیزد، از باور به مطلق و مطلق گرایی. اگر آخوند جنتی به خطر اینترنت اعتراف میکند به آن دلیل نیست که تازه از خوب بیدار شده و متوجه مضرات و زیان فضای مجازی شده است. از همان آغاز، حکومت اسلامی دست اندازی در اینترنت را آغاز نموده بود و در پی مخالف بویژه دین ستیز ان همه سوراخ سنبه های اینترنتی را مورد بازرسی قرار میدادند. اما خروش و غر ش مردم پس از انتخابات 88 و ظهور بهار عرب، به این واقعیت پی بردند که سازماندهی در فضای مجازی آغاز میشود و فضای واقعی را دگرگون میسازد. فرماندهان فضای مجازی، دیر زمانی ست که اینترنت را زیر نظارت دائمی قرار داده اند و بدلخواه آنرا مجاز میسازد. سرعت آن را چنان تقلیل داده است که کاربران را از ورود در فضای مجازی دلسرد میکند.. دیر زمانی ست که سربازان سایبر ی خود را به هک کردن سایت ها و وبلاگ های مخالف بویژه اگر دارای محتوای دین ستیزی باشند، گماشته اند. آنها حتی از نگارنده ای گمنام همچون صاحب این قلم نیز نمی گذرند. این البته در حالی ست که کره جنوبی کار بری اینترنت را برای همگان با سرعت بالا رایگان ساخته است. رژیم دین در تلاش است که دامنه ی سکوت و خاموشی را به فضای مجازی نیز بکشاند. اما استبداد دین و قدرت که مظهر آن ولایت است هنوز به این حقیقت واقف نشده است که تا زمانیکه طناب دار را بر گردن دگر اندیش و مخالف و دگر باش و دیگر زیست نیانداخته است و یا قلب او را با گلوله های تفنگی که امام جمعه ها بدست دارند نشکافته است، نهال دین ستیزی می روید و به درختی تنومند تبدیل میشود.

اصلاح طلبی حکومتی ؛ خطری در کمین و مزاحمی جدی در مسیر سرنگونی

اصلاح طلبی حکومتی قانون اساسی و اجرای بی تنازل آن قانون اساسی رژیم : دار و دسته آخوندهای قرون وسطائی حاکم بر کشور اساسا" به قانون و قانونگذاری اعتقادی ندارند و اندیشه حاکمان کنونی ؛ ادامه همان اندیشه های عقب مانده خمینی پلید است که از اساس منکر ضرورت داشتن ارگان قانون گذاری و تنظیم قانون برای اداره کشور بود . خمینی در کتاب " حکومت اسلامی " صفحه 52 و 53 می نویسد : در " حکومت اسلامی " به جای مجلس قانونگذاری که یکی از سه دسته حکومت کنندگان تشکیل می دهند ؛ مجلس برنامه ریزی وجود دارد که برای وزارتخانه های مختلف در پرتو احکام اسلام برنامه ترتیب می دهد .بنابراین آنچه به نام " قانون اساسی " در نظام حاکم ؛ توسط خبر گان دست چین آخوندی به نگارش در آمده ؛ ضمن بی اعتقادی نگارند گان و دست اندرکاران به آن و اینکه بر سردمداران این رژیم تحمیل شده ؛ در تعارض جدی درونی بین حقوق مردم با حقوقی است که این قانون اساسی برای " ولی فقیه " قائل شده است . درست است که در این قانون اساسی ؛ قوانینی دال بر دمکراسی ؛ عدالت ؛ جمهوریت و .... نیز وجود دارد ؛ ولی چنانچه به قانون اساسی نظام حاکم بر کشور ؛ بعنوان یک تمامیت نگریسته شود ؛ بروشنی دیده می شود که در این مجموعه متناقض ؛ قوانین مربوط به حقوق شهروندی و سایر قوانین مثبت آن ؛ هم در هماهنگی با سایر قوانین و هم با تفاسیر متضاد آخوندهای مستقر در نهادهای قانونی تفسیر کننده قانون ( مانند شورای نگهبان ؛ مجلس خبرگان و شورای تشخیص مصلحت نظام ) بکلی از حیز انتفاع ساقط می شوند . اصل 93 قانون اساسی : مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد . یعنی مطابق این اصل ؛ مصوبات " مجلس قانونگذاری " کشور ؛ اعتبار و حقانیت خود را نه از " آرای مردم " و حقوق موکلین نمایندگان مستقر در این مجلس ؛ بلکه مثلا" از حقانیت تشخیص " شورای نگهبان " آخوندی می گیرد .و در ست به دلیل همین موانع و جوهره استبدادی و غیر مردمی این قانون اساسی است ؛ که مردم ایران در این سی و جند سال حاکمیت مستبدین دینی بر کشور جز سرکوب ؛ زندان ؛ شکنجه ؛ تجاوز ؛ اعدام ؛ سنگسار ؛ قصاص و ..... هیچ خیری از این " قانون اساسی " ندیده اند .این قانون اساسی غیر ملی و غیر دمکراتیک است زیرا :
1 ــ اعتقاد به ولایت فقیه : اعتقاد به ولایت فقیه در محور اصول این قانون اساسی قرار دارد . قوانین مربوط به ولی فقیه در تقابل کامل با حاکمیت ملی و آرمانهای دیرینه مردم ایران برای دمکراسی و عدالت اجتماعی قرار دارد . اصول 5 و 57 و 110 در مورد اختیارات نا محدود ولی فقیه است .ولی فقیه نه تنها اختیارات نا محدود و مطلقه دارد و از مسئولیت و پاسخگوئی به مردم و نهادهای قانونی مبری است ؛ بلکه صاحب اختیار جان ؛ مال و ناموس همه مردم نیز هست . در این قانون اساسی جائی برای حاکمیت مردم در نظر گرفته نشده و حاکمیت تام و تمام ولی فقیه بر سرنوشت مردم ؛ بگونه ای تعبیه شده است که هیچ مکانیزمی برای برکناری و یا مهار و کنترل لجام گیسیختگی های ولی فقیه وجود نداشته باشد . یعنی خود کامگی های دینی ولی فقیه نه تنها وجه قانونی دارد ؛ بلکه تمام جنایات و پلیدی هائی که بدست وی صورت می گیرد توجیه قانونی نیز دارد . تازه اجرای قوانین ؛ همین قانون اساسی هم
ــ که با محوریت ولی فقیه آب بندی شده ــ بفرموده آیت الله جنتی امام جمعه مادام العمر تهران نیاز به تائید ولی فقیه دارد : قانون اساسی و غیر آن مادامی که مورد تائید مقام عظمای ولایت است ملاک عمل قرار می گیرد . حرص و طمع آخوندی حد و مرزی و پایانی ندارد . آنطور که آخوند جنتی می گوید ملاک عمل در اجرای قوانین ــ همین قانون اساسی که دست پخت منصوبین و برگزیدگان ولی فقیه است ــ هم تائید ولی فقیه است . در حالیکه در جوامع مدرن و آزاد ؛ امروزه تنها قانونی اعتبار دارد که تجلی اراده آزاد ملت بر سرنوشت خویش باشد . در باره ولی فقیه ؛ نقش و جایگاه وی بعنوان " خیمه و عمود نظام " بعدا" جداگانه بیشتر خواهم نوشت .
2 ــ ایران کشوری کثیر المله است و دارای اقلیت های قومی و دینی گوناگونی می باشد ؛ بنابراین قانون اساسی که حافظ منافع همه مردم کشور باشد نمی تواند قانون اساسی باشد که بر دین خاصی تکیه کند ؛ در حالیکه در قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی بر اسلام و آنهم نوع " شیعه دوازده امامی " آن تکیه شده است و مذهب شیعه به عنوان دین رسمی کشور معرفی شده است . این مسئله باعث شده که ؛ اقلیت های دیگر ادیان و مذاهب نتوانند از همان حداقلِ حقوقی که شهروندان شیعه برخوردارند ؛ برخوردار شوند و مطابق قوانین ثبت شده نمیتوانند از حقوق شهروندی مساوی با مسلمانان شیعه برخوردار باشند .
3 ــ بر اساس معیارهای اسلامی که در قانون اساسی ؛ قوانین مدنی و در بخشنامه های مختلف ارگانها و نهادهای گوناگون رژیم تبلور یافته است ؛ زنان میهن ( که بیش از نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند ) ؛ نیمه انسان تلقی شده و به اشکال مختلف در طول حاکمیت سیاه این رژیم مورد ستم ؛ سرکوب و تبعیض واقع شده اند .رژیم زن ستیز آخوندی و نیروهای سرکوبگرش با توسل بهمین قوانین قرون وسطائی ــ قانون اساسی ــ است که به سرکوب جنسی و تحقیر زنان می پردازند ؛ آنها را از حقوق مساوی با مردان محروم کرده و آپارتاید جنسیتیِ خود را بر زنان کشور تحمیل کرده است.
4 ــ این قانون اساسی در تمامیت خود ؛ نه بر رسی جداگانه بعضی از اصول بی ارتباط با سایر اصول و به خصوص با موانع اجرائی که خود همین قانون اساسی در مسیر اجرای بعضی از اصول قرار داده است ؛ در تعارض کامل با اعلامیه جهانی حقوق بشر بوده ؛ به خصوص ماده 18 این اعلامیه که دلالت بر حقوق شهروندی احاد مردم ــ صرفنظر از دین و مذهب ــ و شأن و کرامت انسانها در همه کشورها دارد در تناقض و ناسازگاری جدی قرار دارد . این تناقضات باعث شده که میهن عزیز ما علیرغم تاریخ و تمدنی کهن و درخشان نتواند جایگاه شایسته خود را در میان سایر کشورها کسب نماید ؛ بعلاوه به یمن اجرای همین قوانین عقب مانده ( قوانینی مانند سنگسار ؛ قطع دست ؛ چشم در آوردن ؛ سرکوب زنان ؛ حجاب اجباری و .... ) است که کشور ما در ستیز و تعرض دائمی با سایر کشورها قرار گرفته است .علاوه بر این که این قانون اساسی از استانداردهای لازم برای استقرار یک نظام ملی و دموکراتیک برخوردار نمی باشد ؛ باید گفت بسیاری از تبعیضات قومی ؛ مذهبی ؛ جنسیتی و ...... موجود در این قانون اساسی از ماهیت عقب مانده و تفکرات عهد عتیقی حاکمان و سردمداران دینی کشور ناشی می شود . یعنی مشکل بنیادی مردم ایران با قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی نه فقط ولایت فقیه و بعضی قوانین تبعیض آمیز و غیر دمکراتیک آن است ؛ بلکه روح حاکم بر مجموعه معیارها و قوانینی است که با هدف استقرار ؛ تثبیت و تحکیم سلطه استبداد دینی بر کشور تنظیم شده است ( سمت و سوی قوانین تنظیمی و هدف غائی مستتر در این مجموعه ؛ تحکیم و تثبیت نظام استبداد دینی بر کشور است ) . اصلاح طلبان حکومتی ؛ اجرای بی تنازل قانون اساسی : در حالیکه مانع اصلی هر تغییر و تحولی در جامعه در قدم اول خود همین قانون اساسیِ دینیِ رژیمِ حاکم بر ایران است و در حالیکه هم قوانین تدوین شده و هم نهادهای نظارت کننده بر اجرای قوانین ــ بر خاسته از قوانین همین قانون اساسی ــ بگونه ای تنظیم شده اند که راه هر تغییر و اصلاحی را در جامعه بسته نگهدارند و در حالیکه هیچ مکانیزم واقعی هم برای تغییر خود قانون اساسی و گسترش ظرفیت های آن ؛ در این قانون اساسی گنجانده نشده ؛ اصلاح طلبان حکومتی معتقدند در کادر نظام حاکم و قانون اساسی این رژیم ؛ ظرفیتهای لازم برای اصلاح ساختار سیاسی نظام و بر قراری آزادی و استقرار یک جامعه دمکراتیک وجود دارد .
امروزه بعد از رکود جنبش سبز و خاموش شدن شعله های امید به آزادی در دل مردم ؛ بهتر میتوان به نقش مخّرب اصلاح طلبان حکومتی ؛ در پیدایش این وضعیت پی برد و بروشنی میتوان دید که راهبرد پا فشاری بر " اجرای بی تنازل قانون اساسی " تا کجا بیراهه بوده است . راهبردی که حاصلی جز ادامه همین وضعیت فعلی ؛ جان به در بردن موقت استبداد دینی از بحران سرنگونی بدست پر توان مردم و جوانان کشور و ادامه حاکمیت دینی و ولائی بوده است . و به روشنی دیده می شود ؛ که پافشاری بر ادامه این راهبرد یعنی چشم پوشی از یک قانون اساسی غیر دینی و حکومتی دمکراتیک و سکولار بوده است . حسین یوسفی اشکوری از محققین و صاحب نظران بر جسته اصلاح طلبی حکومتی ؛ در مقاله ای به نام " اجرای بی تنازل قانون اساسی " که در 3 بخش جداگانه در مرداد ماه سال1389 در سایت جرس انتشار یافت ؛ ضمن اذعان به تناقضات بنیادی قانون اساسی جمهوری اسلامی و نارسائی های آن و همچنین اشاره به موانع ساختاری پیشبرد امر اصلاح و گشایش در قانون نوشته بود : در ساختار حقوقی و حقیقی کنونی جمهوری اسلامی حتی اصلاح و تغییرات دمکراتیک قانون اساسی نیز تقریبا" غیر ممکن است ؛ زیرا طبق همین قانون اساسی اولا" اصلاحات قانون اساسی باید با تائید رهبر نظام باشد ...... یعنی راه اصلاح بسته است . شعار رفراندوم قانون اساسی هم در این شرایط سرابی بیش نیست ؛ چرا که روشن است ؛ حکومت که خود را به رفراندوم نمیگذارد . همچنین برخی از اصول قانون اساسی ؛ شمار دیگری از اصول مورد استناد ما ( اصول مربوط به دمکراسی و حقوق شهروندی ) را نقض یا مقید می کند .
وی همچنین در همین سلسله مقالات اضافه می کند : اگر در حال حاضر این قانون اساسی به رفراندوم گذاشته شود ؛ در خوش بینانه ترین حالت ؛ حداکثر آرای موافق بیست در صد مردم را همراه خود دارد . اما علیرغم این توضیحات و اعتراف آشکار به تناقضات لاعلاج " قانون اساسی " که راه هر گونه تغییر و اصلاح در قانون اساسی و همچنین در جامعه را بسته است ؛ معتقد است که : قانون اساسی فعلی از ظرفیت بالائی برای نقد حاکمیت و حاکمان برخوردار است و با این سند می توان مطالبات جنبش سبز را پی گرفت . ما چرا میدان را بسود حریف رها کنیم ؟ و تغییر و اجرای قانون را بی چون و چرا در اختیار کسانی قرار دهیم که غالبا"" به قانون اساسی به معنای مدرن آن باور ندارند و قانون اساسی را به ابزار سرکوب و حاکمیت یک گروه و باند خاص تبدیل کرده اند . روشن نیست و آقای یوسفی اشکوری توضیح نمی دهد که ؛ در اثر چه معجزه ای ؟! به کمک چه مکانیزم ها و به چه دلایلی ؛ قانون اساسی که بگفته وی ؛ اینهمه تناقضات درونی دارد ؛ راه اصلاح و تغییر آن بسته است ؛ نمی شود بر اساس قوانین آن ؛ آن را به رفراندوم گذاشت و اگر در حال حاضر به رفراندوم هم گذاشته شود در خوشبینانه ترین حالت رأی بیش از بیست در صد مردم را کسب نمی کند ( یعنی قانون اساسی که نه مردم قبولش دارند و نه رژیم و تدوین کنندگان آن به آن پای بند می باشند ) چگونه چنین قانون اساسی یک میثاق ملی است و چگونه اجرای بی تنازل آن ؛ بهترین راهبرد برای رسیدن به مطالبات آزادیخوانه مردم می باشد ؟امروزه دیگر بر همگان روشن شده و مردم ایران خوب میدانند که القای این تصور باطل که با اجرای بی کم و کاست قانون اساسیِ رژیم جنایتکار ؛ ظرفیت های لازم برای اصلاح امور و برکناری مسالمت آمیز ولی فقیه خود کامه و سایر سردمداران جنایتکار رژیم ؛ فراهم می شود ــ و با حداقل هزینه ها ؛ هم چیز به خیر و خوشی حل و فصل می گردد !!!! ــ فریب بزرگی بیش نبوده است که ؛ دار و دسته اصلاح طلبان حکومتی بوسیله آن فقط توانستند خشم و ظغیان مردم علیه بیت عنکبوتی ولایت فقیه را ــ که می رفت آن را از بنیان براندازد ــ موقتا" فروكش و خاموش نمایند و برای مدتی دیگر برای نظام استبدادی حاکم فرجه بقاء بخرند . و گر نه روشن است در حالی که مانع اصلی هر تغییر و اصلاحی در این رژیم قرون وسطائی همین قانون اساسی ارتجاعی است ؛ دخیل بستن و توسل جستنِ جنبش سبز به آن و خواستار اجرائی شدن اصول مغفوله اش ؛ چیزی جز خاک پاشیدن به چشم مردم ؛ به ابتذال کشاندن یک مبارزه جدی سیاسی ؛ فراموش کردن درد و رنج مردم و مبارزان و تنزل سطح مبارزه بیک دعوای خانگی و خصوصی نمی باشد .
راهکاری که باعث انحراف مبارزه مردم و به تعویق افتادن فرصت سرنگونی این رژیم پلید گردید. واقعیت اما این است که اصرار و مطلق کردن راهبرد بی نتیجه " اجرای بی تنازل قانون اساسی " توسط اصلاح طلبان حکومتی باین خاطر صورت گرفت که مردم و جوانان کشور از تاکتیکهای دیگر مبارزه مدنی مانند نافرمانی مدنی ؛ اعتصاب و ... ــ که می توانست مسیر درست و اصولی سرنگونی رژیم را در چشم انداز مردم قرار دهد ــ استفاده نکنند . چرا که وقتی مبارزه در چارچوب قانون اساسی و دیگر قوانین رژیم امکان پیشروی ندارد راهی جز نا فرمانی مدنی باقی نخواهد ماند .

ادعای مضحک رژیم :دموکرات ترین نظارت بر اینترنت در جهان متعلق به ایران است!

خود گویی و خود خندی ، خود مرد هنرمندی ...
ادعای مضحک وزارت ارشاد رژیم :"مردمی ترین و دموکراتیک ترین نظارت بر اینترنت در جهان متعلق به ایران است"
عصرایران:روح الله مومن نسب ، مدير واحد اينترنت مركز توسعه فناوري اطلاعات و رسانه­ هاي ديجيتال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سایت ندای انقلاب نوشت:در جمهوری اسلامی با تدبیر کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه و به عکس کشورهای غربی، به دارنده یک تارنمای پالایش شده به عنوان مجرم نگاه نمی شود و مسئول آن تارنما، که ممکن است ایرانی یا حتی غیر ایرانی باشد، حق دارد علت پالایش تارنمای خود را از کارگروه پرسیده و پس از رفع محتوای مجرمانه بدون نیاز به طی مراحل قضایی و بروکراسی پیچیده اداری، در حداقل زمان ممکن تارنمای خود را رفع پالایش نمایند... "نظارت بر اینترنت در کشورهایی مثل آمریکا دیکتاتور مآبانه است"، زیرا دولت آمریکا دامنه اصلی هر تارنمایی را که غیر مجاز بداند، مصادره می کند و تا کنون ده ها تارنما را به این شکل به طور کامل از اینترنت حذف کرده است؛ به نحوی که بر اساس گزارش یک موسسه بین المللی، از میان ۵۰۰۰ تارنمای مهم جهان، ۱۸۰۶ تارنما توسط دولت آمریکا به طور کل مسدود و از دسترس خارج شده است. البته کشورهایی مثل انگلستان با ۳۵۴۵ تارنمای مسدود شده، فرانسه با ۳۳۱۸ تارنمای مسدود شده و رژیم اشغالگر قدس با ۴۸۶۸ تارنما مسدود شده (یعنی تنها ۱۳۲ نشانی مسدود نشده!) از ۵۰۰۰ تارنمای مهم جهان، وضعشان به مراتب بدتر از آمریکاست!

تحريم های تازه آمريکا عليه «داتک تلکام»، سپاه و وزارت اطلاعات رژیم

به دنبال امضای يک فرمان اجرايی از سوی باراک اوباما، وزارت خزانه داری آمريکا روز دوشنبه از تحريم های تازه ای عليه نهادهای امنيتی، اطلاعاتی و مخابراتی کشورهای ايران و سوريه به دليل نقش اين نهادها درنقض حقوق بشر خبر داد.
طبق بیانیه وزارت خزانه داری آمریکا، ایالات متحده سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، نيروی انتظامی ايران و شرکت «داتک تلکام»،ارائه کننده خدمات اینترنتی، را به همراه سازمان اطلاعات سوريه و رییس آن علی مملوک، و شرکت دولتی «سوريه تل»، سرويس دهنده عمده موبايل سوريه، را به دليل نقش آنها در سرکوب مخالفان مورد تحريم قرار داده است.
بيشتر اين نهادها قبلا از سوی آمريکا مورد تحريم قرار گرفته بودند، ولی «داتک تلکام» نهاد جديدی است که روز دوشنبه در فهرست تحريم ها قرار گرفته است.
باراک اوباما، رييس جمهوری آمريکا، روز دوشنبه گفت که فرمان اجرايی را امضا کرده است که بر اساس آن افراد و شرکت هايی که فناوری مخابراتی و اينترنتی لازم برای سرکوب مخالفان را در اختيار حکومت های ايران و سوريه قرار می دهند، تحريم خواهند شد.
وزارت خزانه داری آمريکا در بيانيه روز دوشنبه به نقش وزارت اطلاعات ايران در شناسايی مخالفان حکومت و نظارت بر آنها اشاره کرده و گفته است، اين نهاد امنيتی جمهوری اسلامی از طريق نفوذ و دستيابی به «پسورد» ايميل های مخالفان، آنها را مورد رديابی و کنترل قرارداده است.
وزارت خزانه داری آمريکا همچنين به نقش ستاد دفاع سايبری سپاه پاسداران و مرکز بررسی جرايم سازمان يافته در سرکوب مخالفان اشاره کرده است.
در اين بيانيه تصريح شده است، که مرکز بررسی جرايم سازمان يافته وابسته به سپاه پاسداران نقش موثر و فعالی در شناسايی و بازداشت مخالفان فعالان در عرصه اينترنت پس از اعتراضات انتخاباتی ايران در سال ۱۳۸۸ داشته است.
وزارت خزانه داری آمريکا می گويد، حکومت ايران تاکنون شماری زيادی از وبلاگ نويسان و فعالان سياسی را از طريق استفاده از تکنولوژی پيشرفته نظارت و کنترل شناسايی و بازداشت کرده است.
وزارت خزانه داري آمريکا در ادامه به نقش شرکت «داتک تلکام» در سرکوب مخالفان در ايران پرداخته وگفته است: شرکت «داتک تلکام » اطلاعات کسانی که کوشيده اند تا موانع ايجاد شده توسط جمهوری اسلامی در اينترنت را دور بزنند، در اختيار مقام های دولتی قرار داده است.
اين بيانيه همچنين تصريح کرده است که «داتک تلکام» به طور متناوب در آمازيش تجهيزات نظارتی و کنترل با حکومت ايران همکاری کرده است.
وزارت خزانه داری آمريکا اضافه کرده است: «داتک تلکام» طی دو سال گذشته تجهيزات و فناوری لازم برای کنترل و مانيتور کردن کاربران اينترنت، سرويس های ايميل رايج و رديابی فعاليت ها در ايران را فراهم کرده است.
وزارت خزانه درای آمريکا همچنين گفته است:داتک تلکام در صدد است تا از طریق برنامه ریزی خاصی تجهيزات لازم برای رهگیری مکالمات تلفنی و فعالیت های اینترنتی را خريداری کند.
این در حالی است که ماه گذشته گزارش هایی درخصوص این که يکی از بزرگ‌ترين شرکت‌های مخابراتی چين با فروش يک سيستم کنترل مخابراتی به ايران، به شنود مکالمات تلفنی و فعاليت‌های رايانه‌ای شهروندان ايران از سوی دولت جمهوری اسلامی کمک کرده،منتشر شد.
به گزارش خبرگزاری رویترز، فروش اين سيستم شنود و کنترل مکالمات و فعاليت‌های اينترنتی، بخشی از يک قرارداد ۱۳۰ ميليون دلاری است که دسامبر ۲۰۱۰، بين شرکت «زد تی ای» چين، دومين شرکت بزرگ مخابراتی در چين، و شرکت مخابرات ايران منعقد شده است.

اعدام گروهی 8 زندانی در زندان گوهردشت کرج

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، 8 زندانی که روز گذشته از زندان قزل حصار به سلولهای انفرادی بند 1 زندان گوهردشت کرج منتقل کرده بودند صبح امروز اعدام شدند.
روز سه شنبه 5 اردیبهشت ماه حوالی ساعت 04:00 صبح 8 زندانی که روز گذشته از سالنهای 1،2،3،4 و7 واحد 2 زندان قزل حصار به سلولهای انفرادی بند 1 زندان گوهردشت منتقل کرده بودند به دار آویخته شدند.
اجساد این زندانیان در سردخانه بی بی حکیمه کرج نگهداری می شود و به خانواده های آنها گفته شده است که می توانند اجساد آنها را تحویل بگیرند.اما به شهروند افغانی اجازه انتقال جسد او به افغانستان تا این لحظه نداده اند و به آنها گفته شد به شرطی جسد را تحویل می دهند که در ایران دفن شود.
اسامی زندانیان که صبح امروز حکم ضد بشری اعدام در مورد آنها به اجرا گذاشته شد به قرار زیر می باشد:
1-محمد شفیع حیدری 33 ساله متاهل و دارای 3 فرزند می باشد. او از شهروندان افغانستان است و 3 سال در زندان بسر برد.
او درسلول22 سالن4 واحد 2 زندان قزل حصار کرج زندانی بود.
2- حسین باقری 20 ساله ،18 ماه در زندان بسر می برد و در سالن 7 واحد 2 زندان قزل حصار زندانی بود.
3- محمد رضایی 60 ساله ساله،5 سال در زندان بسر می برد و در سالن 3 واحد 2 زندان قزل حصار زندانی بود.
4-محمد جفقانی 42 ساله،5 سال در زندان بود و در سالن 3 واحد 2 زندان قزل حصار کرج زندانی بود.
5-یدالله کبیری 50 ساله ،3 سال در زندان بسر می برد. او سخت بیمار بود و اعتمالا مبتلا به بیماری سرطان بود و پزشکان خواهان آزادی وی بودند او در سالن 2 واحد 2 زندان قزل حصار زندانی بود.
6-عباس بیگی 38 ساله در سالن 2 واحد2 زندان قزل حصار زندانی بود.
7-ابوالقاسم پورحسن 37 ساله 3 سال در زندان بودو در سالن 3 واحد 2 زندان قزل حصار زندانی بود.
8- علیرضا شکوهی منش 28 ساله ، 4 ساله در زندان بسر می برد و در سالن 3 واحد زندان قزل حصار زندانی بود.
از سرنوشت 3 زندانی دیگر خبری در دست نیست و احتمال می رود که در زندان اوین اعدام شده باشند.اسامی بعضی از آنها به قرار زیر می باشد:
1- قاسم شهدی پور ،6 سال در زندان بسر می برد و در سالن 1 واحد 2 زندان قزل حصار زندانی بود.
2- قربان گل بابایی 48 ساله ،6 سال در زندان بسر می برد و در سالن 1 واحد 2 زندانی بود.
در طی دو هفتۀ گذشته 33 نفر اعدام شدند بجز اعدام های دیروز و امروز زندان قزل حصار بقیه توسط رسمی رسانه های دولتی اعلام شده بود که 3 نفر از آنها در مرودشت و شاهرود در ملاء عام به دار آویخته شدند.عدم اعلام اعدام های دیروز و امروز توسط قوۀ قضاییه رژیم ولی فقیه خود دلیل دیگری است مبنی بر آمار اعدامها فراتر از آنچه که در رسانه های دولتی اعلام می شود می باشد.
علی خامنه ای ولی فقیه رژیم به سیاست اعدام های گروهی ،اعدام در ملاء عام ،سرکوب خونین مردم و زندانیان سیاسی به طرز جنون آمیزی شدت بخشیده است.این سیاست قرون وسطایی و ضد بشری توسط منصوب وی در قوۀ قضاییه صادق لاریجانی از جنایتکاران علیه بشریت مورد تایید قرار می گیرد و دستور اجرای آنها را صادر می نماید.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،موج تصاعدی جدید اعدام ها که از 2 هفته پیش آغاز شده است و همچنان در ابعاد غیر قابل تصوری ادامه دارد را به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی برای متوقف کردن موج اعدام ها در ایران خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه آخوند علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد می باشد.
فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران
5 اردیبهشت 1391 برابر با 24 آوریل 2012
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه اعدام سازمان ملل متحد
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل

tisdag 17 april 2012

من یک زندانی تبعیدی ام با ده سال حبس تعزیری، نامه ضیا نبوی به محمدجواد لاریجانی؛ شرح شکنجه هایی که یک دانشجوی زندانی تحمل کرد

ضیا نبوی دانشجوی تبعیدی به زندان کارون اهواز در نامه ای به محمدجواد لاریجانی نوشته است: من تقریبا در تمامی جلسات بازجویی تحت فشارهای روحی و فیزیکی بودم. در دو جلسه ی متوالی بازجوئی، اینقدر به اجبار بشین پاشو رفتم که تا سه روز قادر به راه رفتن نبودم و تا یک هفته از درد بی وقفه ی پا، خیس از عرق بودم. زمانی هم که از اجرای دستور بازجو امتناع می کردم با لگد به پشت پایم می کوبید. در پایان همان جلسه از آنجا که نوشته های برگه بازجوئیم مطابق میل بازجو نبود، تهدید به اعدام شدم.
به گزارش کلمه، وی در این نامه تاکید کرده است: نکته ی تاسف انگیز اما اینکه در گزارش وزارت اطلاعات، بازجوهائی هایم به علت عدم وجود اقرار یا اعتراف بی ارزش قلمداد شده و به قاضی توصیه شده که به آن توجهی نکند! معمولاً وقتی به لحظات بازجوئی فکر می کنم، سعی ام بر این است که با قرار دادن خودم در جایگاه بازجوها توضیح یا توجیهی برای آن برخوردها پیدا کنم و به خود بقبولانم که اتفاقات از سر سوء تفاهم بوده یا حداقل از این طریق خوش بینی ام را نسبت به انسان ها حفظ کنم اما خب شواهد و قراین زیادی علیه میل من وجود دارد.
ضیاءالدین نبوی، دانش آموخته دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل که در کنکور کارشناسی ارشد سال ۸۷ علیرغم کسب رتبه تک رقمی در رشته جامعه شناسی، “ستاره دار” و از تحصیل محروم شد. پس از آن، با تشکیل “شورای دفاع از حق تحصیل” برای دفاع از حق دانشجویان محروم از تحصیل، به عضویت این شورا در آمد.
تنها ۳ روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و پس از راهپیمایی عظیم روز ۲۵ خرداد ۸۸ در اعتراض به نتیجه اعلام شده انتخابات، ضیا نبوی به همراه چند تن از دوستانش بازداشت شد و از آن زمان تاکنون بدون ساعتی مرخصی در زندان بسر برده است.
در اردیبهشت ماه سال گذشته ضیا نبوی در نامه ای به جواد لاریجانی بدون آنکه به جزئیات پرونده ی خود و اعتراضش به حکم زندان و تبعید به دلیل فعالیت های مدنی در شورای دفاع از حق تحصیل اشاره کند، وضعیت وحشتناک و ازدحام و تراکم بسیار بالای زندان کارون را تشریح کرد. وی در آن نامه گفته بود در زندان کارون نه تنها تعداد زیادی کف خواب هستند، بلکه حدود یک سوم از زندانیان این بند حیاط خواب بوده و شبانه روز در حیاط به سر می برند. ضیا نبوی در نامه اش وضعیت این زندان را “ورای حد تقریر” خوانده بود و تصویری از مرز زندگی انسانی و حیوانی ارائه داده بود.‏
و امروز در نامه ای دیگر به لاریجانی در واکنش به سخنان او، بخشی از شکنجه های خود را در دوران بازجویی شرح می دهد.
متن کامل نامه ضیا نبوی که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
جناب آقای محمدجواد لاریجانی
دبیر محترم ستاد حقوق بشر قوه قضائیه
با سلام
ضرورت نگاشتن نامه ای که پیش روی شماست را زمانی احساس کردم که از موضع اعتراض آمیز شما نسبت به گزارش آقای احمد شهید گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر مطلع شدم. در واقع آنگاه که شما گزارش ایشان را بی پایه و اساس دانستید و آنرا دیکته شده توسط قدرت های غربی نمودید بر خود لازم دیدم که به عنوان یک زندانی سیاسی که می تواند در مورد برخی محتویات آن گزارش شهادت بدهد، نکاتی را بیان کنم. البته همانطور که خودتان می دانید امکان مطالعه ی آن گزارش برای من میسر نیست و در ضمن قصد هم ندارم که به گفته ها و شنیده های هر چند معتبر دیگران استناد کنم، از همین رو فکر می کنم بهترین شیوه ی ورود به این مساله گفتن از تجربیاتی شخصی است که احتمالا می تواند به محتویات آن گزارش مربوط باشد و برای سنجش حداقل بخشی از آن گزارش مورد استناد قرار گیرد.
من انکار نمی کنم که ممکن است برخورد شورای حقوق بشر با ایران تبعیض آمیز باشد و نقض حقوق بشر در کشورهای غربی هم به صورت گسترده وجود داشته باشد ولیکن فکر نمی کنم که صحت و سقم این ادعا تغییری در صورت مساله ای که با آن مواجهیم ایجاد کند و یا از ضرورت احترام گذاشتن ما به حقوق انسان ها بکاهد. این نکته را پیشاپیش بگویم که احتمالا نوشته ی پیش رو چندان خوشایند نخواهد بود، چرا که بسیاری از استدلال ها و تجربیات من بر خلاف نظر و رای شماست، اما خب امیدوارم بپذیرید که در نفس نوشتن این نامه و سخن گفتن با شما، احترام نهادن بیشتری نهفته است تا آن زمان که از سر پیشداوری یا ناامیدی چیزی نگویم و قضاوت های خویش را در خفا نگه دارم و در قفا بیان کنم.
- من یک شهروند محروم از حق تحصیلم و یا به بیان دیگر یک دانشجوی ستاره دار. خرداد ماه سال ۱۳۸۷ و پس از اعلام نتایج کنکور کارشناسی ارشد بود که از این مهم اطلاع حاصل کردم و از رهگذر گفتگو با رئیس هسته ی گزینش استاد و دانشجو دانستم که “فاقد صلاحیت عمومی” برای ادامه ی تحصیل شناخته شده ام. البته من تنها دانشجوی ستاره دار نبوده و نیستم و در واقع از سال ۱۳۸۵ و پس از ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، دانشجویان بسیاری بواسطه ی فعالیت های دانشجوئی شان از ادامه ی تحصیل در مقاطع بالاتر محروم شده اند. در طی این سالها تلاش مستمر و پیگیر محرومین از تحصیل برای بازگشت به دانشگاه به نتیجه ای نرسیده است و مراجعات پیاپی آنها به نهادهایی مانند وزارت علوم، مجلس شورای اسلامی، دیوان عدالت اداری، شورای عالی انقلاب فرهنگی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و دیگر نهادهای مسئول بدون پاسخ مانده است.
نکته ی تاسف انگیز اینکه حتی یکبار شخص رئیس جمهور در مناظره های انتخاباتی اساس وجود محرومین از تحصیل را نیز تکذیب کرد که این تکذیب تجمع های اعتراضی محرومین از تحصیل را در برابر وزارت علوم و صدا و سیما در پی داشت. تجمع هایی که احتمالا بزرگ ترین دلیل برخورد با محرومین از تحصیل در روزهای پس از انتخابات بود. تصور می کنم که هر انسان منصفی تصدیق می کند که مساله ی محرومین از تحصیل در ایران به شدت متناقض نماست و پرسش های بسیاری را برمی انگیزد.
از جمله ی این پرسش ها اینکه در کجای قانون اساسی ما ذکر شده که برای ادامه تحصیل باید صلاحیت عمومی افراد احراز شود؟ آیا قانونی که چنین محتوای تبعیض آمیز و غیر منطقی دارد را می توان قانونی موجه و معتبر شمرد؟ معیار تشخیص صلاحیت عمومی افراد چیست و توسط چه نهادی و با چه مکانیزمی این صلاحیت تعیین می شود؟ چرا هیچ نهادی حاضر نیست به صورت رسمی مسئولیت محروم نمودن افراد از حق تحصیل را بپذیرد؟براستی اگر این عمل اینقدر غیر قابل دفاع است که دولت حتی جرات اعتراف به آنرا نیز ندارد، پس چه اصراری برای ادامه ی این کار دارد!؟
- من بدون هیچ جرم یا گناهی در زندان به سر می برم. سه روز پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ بازداشت شدم و با اتهام واهی محاربه از طریق ارتباط با منافقین محاکمه شدم که نتیجه ی آن محکومیت ده سال حبس در تبعید بوده است. از زمان بازداشت تا زمان دریافت حکم قطعی که مدت ۱۵ ماه به طول انجامید هرگز برگه ای را که سند بازداشتم باشد، رویت نکردم و تمامی مدت زمان گفتگوی من و قاضی پرونده، بدون شک به ده دقیقه بالغ نشد و خب در چنین شرایطی اگر حکم عادلانه ای صادر شود، احتمالا مایه ی تعجب است!
البته تعداد دیگری از محرومین از تحصیل نیز که در پیگیری حقوق خویش تلاشی مستمر داشتند و به مانند من بلافاصله پس از انتخابات بازداشت شدند و در نهایت احکام سنگینی نیز دریافت نمودند. حداقل از نظر نویسنده کاملا روشن است که این برخوردها تاوان پیگیری حق تحصیل بوده و انتساب محرومین از تحصیل به عناوین اتهامی نامربوط، تنها تلاشی برای پنهان کردن بی تدبیری مسئولان امر در این مورد می باشد. حتی قاضی پرونده نیز در جلسه ی دادگاه صریحا اتهامات عنوان شده را نامربوط خواند اما ظاهرا توان مقاومت در برابر فشارهای نهادهای امنیتی را نداشت و در پایان حکمی را صادر کرد که خلاف همه ی شواهد و مدارک تنها نظر وزارت اطلاعات را تامین می کرد!
البته گاهی مسئولان امنیتی و قضائی در سخنان غیر رسمی، دلیل صدور چنین حکمی را سوابق خانوادگی ام عنوان می کنند که حقیقتا مصداق عذر بدتر از گناه است، که لاید مفهوم عدالت را در پی دارد! شخصا بارها و بارها در مراحل بازجویی، بازپرسی، دادگاه و حتی نامه های سرگشاده اعلام کردم که اتهامات وارده را نمی پذیرم و آنرا توهین به خود تلقی می کنم ولیکن گویا هیچ گوش شنوایی در کار نیست. حتی یکبار در نامه ای به ریاست قوه قضاییه تقاضا کردم که تمامی محتویات پرونده ام، اعم از متن بازجویی ها، مدارک، شواهد و اساسا هرچه که هست بدون هیچ ملاحظه یا سانسوری منتشر شود تا معلوم گردد که آخر به کدام گناه ناکرده باید ده سال در زندان بمانم؟ حقیقتا گاهی با تعجب در این فکر فرو می روم که آیا کسانی که به این سادگی احکام حبس طویل المدت صادر می کنند، درک روشن و دقیقی از تفاوت روز و ماه و سال دارند یا خیر؟ آیا می دانند زندان چگونه جایی است و محبوس بودن یعنی چه؟ آیا می دانند که گذراندن دهسال از عمر در زندان چه حسی دارد؟ راستی اگر حضرات محترم روزی به این نتیجه برسند که در تصورات و قضاوت هایشان بر خطا بوده اند، چه می کنند؟ بر فرض که ما اینقدر با گذشت و بخشنده باشیم که عمر تلف شده را بر آنها بخشیدیم، آیا به راستی خودشان بر خویشتن می بخشند؟ …
- من تقریبا در تمامی جلسات بازجویی تحت فشارهای روحی و فیزیکی بودم. در واقع به جز در دو جلسه ی ابتدایی بازجویی که فضای نسبتا محترمانه ای برقرار بود، باقی جلسات سرشار از فشارهای روحی و جسمی مانند توهین، تحقیر، تهدید، بشین پاشو رفتن اجباری، پشت گردنی و لگد بود … تمامی جلسات بازجویی بدون استثنا با چشم بند بود. در دو جلسه ی متوالی بازجوئی، اینقدر به اجبار بشین پاشو رفتم که تا سه روز قادر به راه رفتن نبودم و تا یک هفته از درد بی وقفه ی پا، خیس از عرق بودم. زمانی هم که از اجرای دستور بازجو امتناع می کردم با لگد به پشت پایم می کوبید. در یک جلسه بازجو از من می خواست که سرم را روی دیوار بگذارم و پاهایم را عقب ببرم و در این وضعیت بمانم و در جلسه ای دیگر اینقدر فشار روحی و جسمی تحمل کردم که پس از بازگشت به سلول و بلافاصله پس از خوردن جرعه ای آب، از هر دو مجرای بینی ام خون سرازیر شد. در یک جلسه، بازجو به زور پشت گردنی از من می خواست که در برگه ی بازجویی بنویسم که دانشجوی ستاره دار نبودم و این در حالی بود که من با نظر وزارت اطلاعات از تحصیل محروم شده بودم! یکی از جلسات بازجوئی در اتاقی غیر از اتاقهای بازجوئی و در زیرزمین ساختمان ۲۰۹ و به دور از کنترل مانیتوری برگزار شد که آزاردهنده ترین آنها بود. در همین جلسه و فقط در طی نیم ساعت از آن بازجو به زور پشت گردنی، لگد و بشین پاشو از من می خواست که در برگه ی بازجوئی بنویسم، که انتخابات را تحریم کرده ام و به آقایان موسوی و کروبی توهین کرده ام و باز هم این در حالی بود که دفاع من از آقای کروبی در انتخابات چه در قالب مقاله، بیانیه و اظهارنظرهایم، نمی توانست برای وزارت اطلاعات پوشیده باشد. در پایان همان جلسه از آنجا که نوشته های برگه بازجوئیم مطابق میل بازجو نبود، تهدید به اعدام شدم.
بارها وقتی به این نکته اشاره کردم که آنچه بازجو انتظار دارد بنویسم، دروغ است، این پاسخ را دریافت نمودم که: “می خوام دروغ بنویسی!” در یک جلسه بازجو از من خواست که راهی برای همکاری کردن پیدا کنم “وگرنه سناریویی را برای پرونده ام خواهد نوشت که در زندان بپوسم!” و در جلسه ای دیگر وقتی دلیل این همه فشار و آزار را پرسیدم، اینگونه پاسخ شنیدم که: “می خواهم کاری کنم که مجسمه ات رو بسازند و بگذارند سر در دانشگاه تا برای بقیه عبرت بشه”. به رغم همه ی آنچه که بر شمردم ، این نکته را لازم به ذکر می دانم که همه گفته هایم در جلسات بازجوئی همچنان مورد تائید من است و این نکته از آن روست که در تمامی دوران فعالیت های دانشجوئی، با چنان حدی از شفافیت و روشنی عمل کرده ام که حتی اگر بخواهم نیز نمی توانم گذشته ام را انکار کنم.
نکته ی تاسف انگیز اما اینکه در گزارش وزارت اطلاعات، بازجوهائی هایم به علت عدم وجود اقرار یا اعتراف بی ارزش قلمداد شده و به قاضی توصیه شده که به آن توجهی نکند! معمولاً وقتی به لحظات بازجوئی فکر می کنم، سعی ام بر این است که با قرار دادن خودم در جایگاه بازجوها توضیح یا توجیهی برای آن برخوردها پیدا کنم و به خود بقبولانم که اتفاقات از سر سوء تفاهم بوده یا حداقل از این طریق خوش بینی ام را نسبت به انسان ها حفظ کنم اما خب شواهد و قراین زیادی علیه میل من وجود دارد.
البته ذکر این نکته هم شرط انصاف است که در برخوردهائی که پیش تر با نهادهای امنیتی در مازندران داشتم و همینطور در مواجهه ای که سال پیش با وزارت اطلاعات اهواز پیش آمده بود، فضای نسبتاً محترمانه ای بر قرار بود و حداقل اینکه از چنین فشارهائی خبری نبود.
- من یک زندانی تبعیدی ام. مهرماه سال ۱۳۸۹ و پس از تحمل پانزده ماه حبس در زندان اوین به زندان کارون اهواز تبعید شدم که شرایط وحشتناک آنرا پیش تر در نامه ای جداگانه برایتان شرح دادم. شرایطی که هر وقت به آن فکر می کنم، از اینکه هنوز زنده ام، احساس خوشبختی به من دست می دهد! پس از گذشت هشت ماه از دوره ی تبعید و در حالیکه بسیاری از این مدت را به اعتراض به شرایط بد زندان در محرومیت از حقوق زندانیان عادی مانند حق مکالمه تلفنی، ملاقات حضوری، استفاده از کتابخانه و باشگاه زندان و دریافت کتب و نشریات مورد نیاز به سر می بردم، بالاخره نظر مسئولین امر به شرایط زندان جلب شد و زندانیان سیاسی و امنیتی کارون به زندان کلنیک اهواز که شرایطی مناسب و مدیریتی موفق داشت، منتقل شدند. آن زندان اما محل اسکان دائمی ما نبود و پس از سه ماه دوباره به زندان کارون بازگردانده شدیم و این بار در بندی مستقل و مجزای از زندانیان ساکن شدیم.
این وضعیت نیز متاسفانه دیری نپائید و پس از چهار ماه دوباره به بندی مختلط با زندانیان عادی منتقل شدیم که اگرچه نسبت به شرایط ابتدائی مان در زندان کارون شرایط بسیار بهتری دارد ولی همچنان از مشکل تراکم جمعیت رنج می برد. مشکلی که ریاست سازمان زندان ها نیز چندی پیش به آن اشاره کردند و گویا پس از ابلاغ سیاست های ریاست جدید قوه ی قضائیه، بدل به مشکل عمومی همه ی زندان های کشور گشته است.
این نکته را نیز در همین رابطه لازم به ذکر می دانم که از سه ماه پیش و پس از تغییر ریاست زندان کارون، تغییرات بسیار مثبتی در شرایط عمومی زندان ایجاد شده است. فکر می کنم با همه ی آنچه تاکنون گفتم تصدیق می کنید که تحمل ده سال حبس، به اندازه ی کافی سخت و دشوار هست و اینکه با تبعید زندانی که بیش از هر چیز، رنج و آزار خانواده ی زندانی را در پی دارد و همینطور جابه جائی های مداوم که برای همه ی زندانیان آزاردهنده است توأمان شود، حقیقتاً ظلم است! اشتباه ما شاید اینجاست که فکر می کنیم برای ظلم کردن، ضرورتاً می بایست اراده ای بد و یا سوء نیتی در رفتارمان باشد، در صورتیکه اصلاً اینطور نیست و تنها کافی است آنگاه که سر و کارمان با حقوق انسان هاست، تصمیماتی نسنجیده بگیریم و یا اینکه بر اساس پیشداوری ها و تعصباتمان قضاوت و عمل کنیم..
جناب آقای لاریجانی!
وقتی به گذشته و بخصوص این هزارو اندی روزی که بی وقفه در زندان بوده ام می نگرم، می بینم که انضمامی ترین مسئله ای که همراه با آن مواجه بوده ام این است که چگونه می توانم آنگونه که می پسندم و به نظرم خوب و زیباست، زندگی کنم و از نحوه زیستنم دفاع کنم، بی آنکه کینه یا عداوتی را برانگیزم و یا به مصیبتی بدتر از آنچه در آن هستم گرفتار شوم! مشکل آنجاست که از سوئی همین تجربه¬ی نه چندان طولانی از زندگی سندهای بسیار روشن و معتبری از ضرورت آزادانه زیستن (در معنای تسلط بر سرنوشت خویش) در اختیار من قرار داده که نمی توانم به هیچ صورت ممکن قدر و اعتبار آنرا نادیده بگیرم و خوب می دانم که حتی اگر روزی از سر مصلحت و ضرورت این حق را به زبان تخفیف دهم، باز هم وجودم به خلاف آن گواهی خواهد داد. از سوئی دیگر می دانم که بسیاری از مسئولین امر و در معنائی دیگر ایدئولوژی مسلط، آن فهمی از آزادی را که من و امثال من می پسندند را به مثابه ی دشمنی با خویش تلقی می کنند و حتی وظیفه ی خویش می دانند که با صاحبان چنین باور و فهمی، برخورد کنند و خب من از چنین وضعیت تخاصم آمیزی البته گریزانم! نمی دانم آیا شما هیچ گاه چنین وضعیت تناقض آمیزی را تجربه کرده اید یا خیر؟ اما باور کنید که بسیاری از شهروندان ایرانی چنین تناقضی را به تمامی درون زندگی خویش احساس می کنند و فکر می کنند میان میل به آزادانه زیستن و میل در امنیت و عافیت بودنشان شکافی جدی ایجاد شده است! البته قبول دارم که قسمتی از این احساس در ذات زنده بودن و وضعیت بشر است و قسمتی از آن نیز به کم توانی و بی هنری ما در مدیریت زندگی بر می گردد اما خب انگار نیت که قسمت عظیمی از این تراژدی ناشی از وضعیت خاص سیاسی و اجتماعی ما و فقر شدید آزادیهای اساسی درون جامعه است. حقیقت این است که حاکمین ما چه بپسندند و چه نپسندند، مسئله ی اساسی جامعه ی ما مسئله ی آزادی، حقوق بشر و دموکراسی است و تا زمانی که این مسائل حل نشود، مشکل و دشواری اساسی ما همین ها خواهد بود! باور کنید اصلاً کار سختی نیست که وجود چنین مشکلاتی را انکار کنیم و منتقدین را نیز عده ای فتنه گر و فریب خورده بنامیم و از عرصه سیاست و حتی جامعه حذفشان کنیم اما خب این راه حل مسئله نیست و آن کسی که نگاه روشن بینانه ای به پیرامون خویشتن دارد، حداقل می توان مطمئن بود که چنین طریقی را در پیش نمی گیرد..

هفته‌ای که مسوولان روی هم ریختند و…

خودنویس: هفته پیش رسماً و علناً و در روز روشن در آفتاب صلات ظهر گفته: «مصالح ملی ما اقتضا می‌کند همه نیروهای کشور روی یکدیگر ریخته شود و در هماهنگی کامل برای کشور کارشود»…حالا می خوایید «در هماهنگی کامل برای کشور کار شود» دمتان گرم! اما جمعیت را چرا می خواهید افزایش بدهید!؟
بخشی از خاطرات هاشمی ۲۰ سال بعد!
به اطلاع آن دسته از دوستانی که ماجرای شرط بندی سردار قاسمی و تراشیدن ریشش را دنبال می کردند می‌رساند که محسنی اژه‌ای سخنگوی قوه قضائیه گفته که حکم ۶ ماه زندان فائزه هاشمی، به دایره اجرای احکام رفته و «انشاالله اجرایی می‌شود».
با این تفاسیر از یک طرف سردار قاسمی باید به زودی خودتراش را راه بیاندازد و هر چه پشم و پیلی است بدهد به دست باد!
از طرفی از همین الان می شود جلد شونصدم کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی از این روزها را که احتمالا بیست سال بعد منتشر می شود حدس زد
در صفحه ۴۵۹ جلد شونصدم عبور از بحران می نویسد: «امروز دوشنبه بود، تولد فائزه! همراه عفت و یاسر برای ملاقات فائزه به اوین رفتیم! این روزها سخت گیری ها بیشتر شده است، یاسر شیرینی خریده بود اما اجازه ندادند تا با خود به سالن ملاقات ببرد، با سربازها جر و بحث کرد، خانم بنی یعقوب وساطت کرد اما درگیری بالا گرفت، پیراهن یاسر پاره شد، عفت دلداری داد و گفت یکی بهترش را مهدی برایت می فرستد،
فائزه لاغر شده بود. اما روحیه‌اش خوب بود. آدمک عروسکی که با نخ درست کرده بود را به من داد، روی عروسک نوشته شده بود R، سوال کردم که من «اکبر» هستم چرا نوشتهR ؟ فهمیدم که عروسک را خانم ستوده برای همسرش رضا خندان درست کرده بوده اما دلش برای فائزه که هنوز بلد نیست عروسک درست کند سوخته و به او داده است!
ظهر از اوین برگشتیم، در راه با یاسر بحثمان شد، اعتراض کردم که چرا با مامورها دهان به دهان می گذارد؟
غروب با سرباز ها پینک پونگ بازی کردم، شب مهمان داشتیم، جمعی از دانشجویان و خانواده های زندانی ها برای فائزه تولد گرفته بودند، خیلی خوش گذشت، آخر شب چند دقیقه ای با مهدی در اسکایپ صحبت کردم، ماجرای شکایت اون یارو کانادایی بدجوری اعصاب همه ما را خراب کرده است!»
پرتقال گاوی!
اگه این روزها رفتید خانه باجناق و بعد از کلی این طرف و آن طرف را نگاه کردن بالاخره دل را زدید به دریا و یک پرتقال گنده خوشگل و چشم نواز را برداشتید و با کلی مکافات و زیر سایه نگاه سنگین “منزل جان” و “خواهر منزل جان” شروع به پوست کندن کردید و هنوز در دهان نگذاشته با مزه گند آن مواجه شدید! اولا اصلا دست و پای خود را گم نکنید و با کمال خونسردی اول محتویات دهان را قورت دهید، بعد پشت بندش یک خیاری، سیبی، انگوری چیزی در دهان بگذارید تا حالتان جا بیاید و نفسی تازه کنیدو بعد به منزل جان و جناب باجناق لبخند بزنید!
اما خدا وکیلی از این که پرتقال باجناق این مزه ای بود پشت سرش “دی وی دی” نگذارید چون آن بنده خدا بی تقصیر است.
بنا بر اخبار واصله در ایام نوروز پرتقال ‌هایی با ظاهری بسیار جذاب و براق، اما طعمی تلخ و غیرقابل استفاده وارد کشور شده است.
مسوولین اعلام کردند که این پرتقال‌ها به دلیل این که فاسد بوده و اگر چه ظاهری زیبا داشته‌اند اما در داخل گندیده و نیمه‌گندیده بوده و اکنون هم روتون گلاب! خوراک دام‌ها و از جمله گاوهای اطراف ورامین می‌شوند!
این “پرتقال گاوی”های وارداتی در راستای واردات بی‌رویه مرکباتی در ایام نوروز بوده که باعث شده است محصولات باغداران ایرانی بدون خریدار باقی بماند.
بعد جالب است که باغداران شمال و جنوب کشور هم امسال مجبور شدند مرکبات تازه و خوشمزه و آب دار خود را به خاطر واردات بی‌رویه و بدون مشتری ماندن، راهی گاوداری‌ها کرده یا اساسا از چیدن و عرضه محصول خود به بازار منصرف شوند.
ظاهرا در صنعت کشاورزی و باغداری در سال “حمایت از تولید ملی” همه راه ها به گاوداری ختم می شود!
روش جدید جمع آوری سه امتیاز در فوتبال!
هفته پیش در بازی پرسپولیس و داماش گیلان بعد از این که داور چند تا صحنه را به اشتباه سوت زد، چند تا از تماشاگران طرفدار تیم پرسپولیس شروع کردند به فحش دادن به داور، و جالب این که برخلاف همیشه مسئولان پخش بازی صدای تماشاگران را هم زیاد کرده بودند تا آن هایی هم که مشکل شنوایی دارند قشنگ بشنوند و کسی از قلم نیافتد!
بعد داور هم که دید اوضاع خیلی قاراشمیش شده بازی رو نیمه کاره رها کرد.
حالا کمیته انضباطی که رئیسش بچه گیلان است و مسئول حل و فصل این ماجراهاست رای صادر کرده تا خیر سرش اوضاع را درست کند، اما با این رای باعث شد اگر پنج نفر هم پیدا شده بودند و حرکت تماشاگران را تایید نمی کردند و با اخلاق بودند الان آنها هم در سمساری ها دنبال شیر سماور هستند!
بعد هم من این حکم را دیدم از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، یک چیزی به ذهنم رسید گفتم با شما در میان بگذارم،
ببینید فرض کنید بازی استقلال و پرسپولیس است و باز هم فرض کنید من طرفدار پرسپولیس هستم
اما با رفیق هایم همه لباس آبی می پوشیم و می رویم استادیوم! در جایگاه استقلالی‌ها می نشینیم و همزمان با سوت آغاز بازی، شیر سماور را باز می‌کنیم روی آقای داور!
بعد داور ناراحت می‌شود و بازی نیمه تمام می ماند و نتیجه را سه بر صفر به نفع پرسپولیس می زنند و دو امتیاز هم از استقلال کم می‌کنند به همین سادگی به همین خوشمزگی!
ریختن مسوولین به روی هم!
آقای برادر، اخوی، حاج آقا… دایی! این حرفها چیه می‌زنی؟ بابا خجالت هم خوب چیزی است، ناسلامتی آخوندی گفتن..نماینده مجلسی گفتن!
حالا ما این حرف‌ها را بزنیم می‌گن جوانی کردن نفهمیدن و می‌خوابانند زیر گوشمان و تمام می‌شود اما آخه شما چرا حاج آقا…
این آقای مصباحی مقدم نماینده مجلس را عرض می‌کنم.
هفته پیش رسماً و علناً و در روز روشن در آفتاب صلات ظهر گفته: «مصالح ملی ما اقتضا می‌کند همه نیروهای کشور روی یکدیگر ریخته شود و در هماهنگی کامل برای کشور کارشود»
یعنی چی آقا جان روی یکدیگر ریخته شود!؟
حالا می خوایید «در هماهنگی کامل برای کشور کار شود» دمتان گرم! اما جمعیت را چرا می خواهید افزایش بدهید!؟
مسئولان بریزند روی هم که چی بشود؟!
لااقل نر و ماده را جدا کنید چه می دانم، یک طرح زوج و فردی چیزی از قبلش تصویب کنید و بعد بریزید روی هم برای هماهنگی!
از فردا باید دو تا وَن گشت ارشاد ببرند وسط صحن علنی مجلس و دفتر ریاست جمهوری بکارند مراقب این مسئولین باشند که می‌خواهند روی هم بریزند تا با هماهنگی کار کنند!
زشته دیگه بچه نشسته! همان تولید داخلی را افزایش بدهید کافی است، دیگر روی هم ریختن و این مسائل را بیخیال شوید،
برویم خبر بعدی بابا… یعنی چه روی هم بریزیم…
نسبت حرف زدن مردم با دزدی مسئولان
رضا تقی‌پور وزیر ارتباطات و فناوری ارتباطات در جلسه علنی روز سه شنبه مجلس گفته که سال گذشته هزار و ۱۰۰ میلیارد دقیقه مکالمه در کشور داشته‌ایم که به طور میانگین مردم در هر روز ۳ میلیارد دقیقه با تلفن همراه صحبت کردند.
ما این خبر را خوندیم اولش می خواستیم بگیم:« اَااااااااااااااا… هزار و صد میلیارد دقیقه مکالمه در یک سال!؟؟» بعد یک نگاهی به این رقم انداختیم سریع با ۳۰۰۰ هزارمیلیارد تومان اختلاس مقایسه کردیم دیدیم بابا ملت خیلی کم حرف شدند خداوکیلی!
۷۵ میلیون نفر کل یوم! در عرض یک سال هزار و میلیارد دقیقه با تلفن حرف زدند با احتساب این که تقریبا یک سوم این رقم را خانم والده و یک سوم دیگر را منزل جان ما به تنهایی مشغول غیبت هستند! حالا شما تصور کنید طرف چه طوری سه هزار میلیارد تومان که تازه بخواهیم به ریال حساب کنیم اصلا ماشین حساب جواب نمی دهد و باید از فارغ التحصیل های کارشناسی ارشد ریاضی محض کمک گرفت را کشیده بالا و سور و مور و گنده آب هم از آب تکان نخورده است!
حالا این که می گوییم سه هزار میلیارد تومان در واقع داریم با دلار ۱۰۰۰ تومانی حساب می کنیم ها! وگرنه از همان اول که بحث اختلاس پیش آمد تا الان هر روز و هر ساعت فرت و فرت دلار می رود بالا و بالاتر و الان اگر حساب کنیم تقریبا سه هزار دلار می کند به عبارتی 6 هزار میلیارد و … به نظر شما بهتر نیست بی خیال شویم چون رایانه دارد هنگ می کند و تا یارانه ها را هم بخواهند بریزند خیلی طول می کشد بهتر است برویم سراغ خبر بعدی! سردرد گرفتیم!
حال گیری از سلطان سدسازی
نمی دانیم این اولی سالی چرا خِنِسی افتاده در کار سد و سدسازی!
فرت و فرت پشت سر هم سد است که پس می افتد و هیچ کس هم نفهمید که این سدها برای چه یکی یکی دارند به فنا می روند.
چهار روز پس از شکست سد خاتم الانبیا در راین استان کرمان، «سد مدوارات» سوراخ شد و هیچ پترسی هم آن طرف ها نبود که این انگشت لامصب! بکند داخل سوراخ و خلاصه این سد با ظرفیت پنج هزار مترمکعب در شهرستان شهربابک سه میلیارد ریال خسارت به بار آورد و قبل از آن هم «سد چنارمنشاد» در مهریز یزد شکسته شده بودند.
البته کارشناسان گفتند که برای کشف علت شکسته شدن سدها باید منتظر خطبه های نماز جمعه آیت الله صدیقی بمانیم.
خاطرتان هست که صدیقی چند وقت پیش گفته بود: «زنا احتمال زلزله تهران را افزایش می‌دهد» و از مردم خواسته بود که «برای دفع بلای زلزله به توبه و صدقه روی بیاورند»
حالا باید ببینیم که علت شکسته شدن سدهای اخیر چه بوده است؟ احتمال دارد همین فیلم های “گشت ارشاد” و “زندگی خصوصی” که به بیضه مبارک اسلام ضربه زده اند باعث و بانی این خسارات سدی باشند.
شاید هم برای حال گیری و درآوردن لج “سردار سازندگی” و “سلطان سدسازی” سابق و “خواص بی بصیرت” فعلی جناب هاشمی رفسنجانی همین طوری پشت به پشت سدها را به فنا می‌دهند!
سردار گارسیا!
سردار فیروزآبادی رییس تپل ستاد مشترک نیروهای مسلح که از فرط پرواری وقتی روی زمین می‌نشیند باید با بیل مکانیکی از روی زمین بلندش کنید برای همین معمولا در مراسم های مختلف که همه روی زمین می نشینند برای ایشون صندلی ویزه می گذارند گفته که: «دست از پا خطا کنند، اسرائیل را شخم می‌زنیم»
بابا سردار لااقل بگو شخم می زنند! این که می گی شخم می زنیم خب آدم خنده اش می گیره دیگه! دست خود آدم نیست که! با این هیکل می گی شخم میزنیم! اصلا تو می تونی راه بری؟ دو تا بشین پا شو برو اگر انفارکتوس نزدی!؟ نکن این حرفها را نزن برای سلامتی ات خوب نیست! شخم می زنیم چیه؟ مگه چغندره قنده؟
مصفای شورای اسلامی!
خب به سلامتی و خیر و خوشی وارد دومین ماه سال ۹۱ شدیم اما بودجه سال ۹۱ که با شش ماه پیش کارش تمام می شد، تازه هفته قبل با دخالت آقای خامنه ای که از طریق آقای لاریجانی یک «توصیه هایی» برای نماینده های مجلس در کمیسیون تلفیق لایحه بودجه ۹۱ فرستاده بود تا خر شیطان بیایند پایین! تصویب شد.
این کمیسیون تلفیق ابتدا لات بازی در آورده بود و لایجه بودجه را برای اولین بار در تاریخ مجلس در جمهوری اسلامی رد کرده بود اما ناگهان مامور مخصوص حاکم بزرگ علی لاریجانی-احترام بگذارید!- آمد و به نمایندگان گفت اوضاع خیلی کشمیشی هست و اعصاب معصاب نداریم و رهبری گفته بامبول درست نکنید و خلاصه این بودجه را زوتر با زبان خوش خلاصش کنید.
این شد که دوباره رفتند داخل کمیسیون و این بار با سلام و صلوات مثل بچه آدم بودجه را تصویب کردند تا آقا توصیه هایش به چک و لگد و پس گردنی تبدیل نشده!
بعد این وسط جمعی از نمایندگان مجلس به لاریجانی نامه نوشتند که تا پایان خرداد و زمان اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها، احمدی نژاد برای پاسخ به پرسش نمایندگان به مجلس دعوت شود!
احمدی نژاد هم که آن سری در جلسه سوال از رئیس دولت گفته بود «اومدیم اینجا دور هم صفا کنیم!» باز هم فرصت را غنیمت شمرد و البته این بار مجهز و با برنامه ریزی قبلی می رود به مجلس و در جلسه هیئت دولت خبر خوش یعنی احضار به مجلس را اعلام می کند و این چنین خودشان را برای یک صفا سیتی دبش آماده می کنند!
احمدی نژاد خطاب به هیئت وزیران:
برای جلسه فردا باید با آمادگی کامل به مجلس برویم به همین دلیل «آقای مهندس بقایی! زحمت بکشند و جوجه ها را بخوابونن تو پیاز»، «آقای مهندس رحیمی! تخته نرد، یه زیر انداز، کلاه حصیری، کولمن،تخمه ژاپونی با گلپر، مقادیری قلوه سنگ برای یه قل دو قل، .واکمن، ورق، بووووووووووووووووووق، زرورق… با خودتان بیاوردید که دیگر انشالله دور همی حسابی صفا کنیم!»

måndag 16 april 2012

آغاز جنگ وکلا در پرونده ۱۳ میلیون دلاری مهدی هاشمی

خودنویس: در حالی‌که وکیل مهدی هاشمی تلاش می‌کند دادگاه را از احضار متهم به کانادا باز دارد، وکیل شاکیان قصد دارد سوال‌هایی را بر اساس شهادت‌نامه‌های ارائه شده از فرزند رئیس اسبق جمهوری بپرسد.
بر اساس شهادت‌نامه‌هایی که از طریق وکیل شاکیان پرونده علیه مهدی هاشمی در اختیار خودنویس قرار گرفته، متهم تلاش می‌کند ضمن راضی کردن دادگاه به کنار گذاشتن حکم، ثابت کند که از برپایی دادگاه در کانادا و تشکیل پرونده علیه خود بی‌اطلاع بوده است. شاکیان نیز با استناد به مدارک مدعی هستند که متهم و نزدیکانش از تشکیل پرونده آگاه بوده اما به این مساله توجهی نکرده است. باید منتظر بود که مقام قضایی دادگاه عالی انتاریو در کانادا، چه تصمیمی برای پیگیری پرونده خواهد گرفت.
بر اساس شکایت بوذری که با حکم دادگاه عالی انتاریو در سال گذشته همراه بود، مهدی هاشمی از طریق موقعیت پدر خود، بعد از دعوت از بوذری به ایران باعث دستگیری و حبس او و از بین رفتن قرارداد تجاری‌اش با وزارت نفت و شرکت‌های حاضر در کنسرسیوم اولیه پارس جنوبی شده و خود معامله را به شکلی دیگر به سرانجام رسانده است. بوذری به مدت ۷ ماه و ۲۸ روز زندانی وزارت اطلاعات بوده و بر اساس شواهد مورد شکنجه مداوم قرار گرفته است.
متهم، مهدی هاشمی بهرمانی که در دادگاه محکوم به پرداخت ۱۳ میلیون دلار شده و از طریق وکیل خود خواستار کنار گذاشته شدن حکم فعلی و انجام دادرسی جداگانه‌ای شده است، در شهادت‌نامه خود مدعی است که تا پیش از دریافت حکم دادگاه در نوامبر سال گذشته، به هیچ عنوان از وجود پرونده‌ای علیه خویش مطلع نبوده است.
مهدی هاشمی بهرمانی همچنین ادعا کرده که اولا در زمان فرستاده شدن احضاریه دادگاه انتاریو در سال ۲۰۰۵، سمتی در سازمان بهینه سازی مصرف سوخت نداشته است. هاشمی مدعی است بعد از پذیرش مسوولیت ستاد انتخاباتی پدرش در فرودین/اردیبهشت ۱۳۸۴، از کار در سازمان بهینه‌سازی کناره‌گیری کرده است. این در حالی است که نام‌برده تا اواسط مرداد ۱۳۸۴ در این سمت باقی بوده و نامه‌های اداری نیز نشان از فعال بودن وی در این محدوده زمانی بوده است. سورنا ستاری، در مرداد ۸۴ جانشین او شده است. مهدی هاشمی همچنین مدعی است که نامه به نشانی نادرستی رفته است. این در حالی است که بر اساس ادعای شاکی، بسته پستی به امضای دبیرخانه سازمان بهینه سازی رسیده است.
کامبیز فروهر
همچنین، در مدرکی که روزگذشته بر اساس شهادت هوشنگ بوذری به دادگاه ارائه شده، با توجه به اطلاعاتی که خبرنگار ایرانی «بلومبرگ» در اختیارش گذاشته، خانواده هاشمی از پیگیری قضایی علیه عضو خانواده خود با خبر بوده‌اند.
بوذری در شهادت‌نامه‌اش آورده: «کامبیز فروهر در ۱۱ آوریل ۲۰۱۲ به او گفته که در اوایل سال ۲۰۰۴ به ایران سفر کرده وبا متهم (مهدی هاشمی) چند بار تلفنی در باره مقاله‌ای که می‌نوشته حرف زده است…بعد از انتشار مقاله در بلومبرگ، “شکوائیه‌ای” از دفتر هاشمی رفسنجانی به دفتر این رسانه “فاکس” شده است.» به گفته بوذری، کامبیز فروهر به او گفته است که در سال ۲۰۰۶ با علی هاشمی، برادرزاده اکبر هاشمی رفسنجانی دیدار کرده و مراتب نارضایتی رئیس اسبق جمهوری از آن مقاله را به اطلاع او رسانده است. فروهر همچنین گفته است که در سال ۲۰۰۹. عباس یزدی (عباس یزدان‌پناه یزدی) دوست دیرینه و شریک مهدی هاشمی را در دوبی ملاقات کرده و به تفضیل در باره مقاله بلومبرگ با او حرف زده است و یزدی از تشکیل پرونده‌ای علیه مهدی هاشمی مطلع بوده است. بر اساس شهادت‌نامه بوذری، عباس یزدان‌پناه یزدی به کامبیز فروهر گفته بود که فکر می‌کند ادعاهای بوذری در پرونده طرح شده در دادگاه عالی انتاریو «اغراق‌آمیز» بوده است.
گزارش کامبیز فروهر در بلومبرگ
نیک آهنگ کوثر، سردبیر خودنویس نیز در شهادت‌نامه‌ای جداگانه که به درخواست وکیل پرونده تنظیم کرده، به مکالمات تلفنی متعدد خود با مهدی هاشمی بهرمانی از اواخر تابستان ۲۰۱۰ تا اکتبر همان سال اشاره کرده است. متن یکی از گفتگوها که ضبط آن به اطلاع متهم نیز رسیده در اختیار دادگاه قرار گرفته است. در این گفتگوی تقریبا ۳ دقیقه و نیمه، مهدی هاشمی مدعی می‌شود که هوشنگ بوذری برای «طائب» کار می‌کند و ماهیانه ۱۰-۱۲ هزار دلار از «اطلاعات» پول می‌گیرد.
عباس یزدانپناه یزدی
کوثر همچنین در شهادت‌نامه خود نوشته است که متهم، قول در اختیار گذاشتن پرونده و اطلاعات در باره هوشنگ بوذری را به او داده است. به گفته سردبیر خودنویس، مهدی هاشمی، پیشنهاد برپایی یک مناظره تلفنی با بوذری را رد کرده و گفته است طی مدتی معین، اطلاعاتی علیه او را در اختیارش بگذارد.
کوثر همراه شهادت‌نامه ۷ صفحه‌ای خود، ۱۱۳ برگ از گفتگوهای خود با مهدی هاشمی و شاکی و نیز نامه عباس یزدان‌پناه یزدی به خودنویس که از دوبی ارسال شده (محل اقامت مهدی هاشمی در زمان ارسال نامه عباس یزدانپناه) و نیز کپی‌هایی از بررسی‌های انجام گرفته در مورد پرونده استات‌اویل نروژ و نظر دولت آمریکا در این باره را ضمیمه کرده است.
در شهادتنامه شاکی نیز به تماس تلفنی شریک مهدی هاشمی با او اشاره شده است. به گفته بوذری، عباس یزدان‌پناه یزدی در ۳ دسامبر ۲۰۱۰ با او تماس گرفته است. این تماس بعد از انتشار گفتگوهای بوذری و نیز جوابیه یزدان‌پناه در خودنویس بوده است.
پاسخ یزدانپناه به خودنویس در سال ۱۳۸۹
اما نکته دیگر قابل اعتنا در گفته‌های مهدی هاشمی بهرمانی، اشاره‌اش به کمیسیونی است که مدعی است بوذری بابت قراردادهایش گرفته و وزارت اطلاعات آنها را بازپس گرفته است. این در حالی است که هاشمی داشتن هرگونه اطلاعاتی در باره نحوه دستگیری و برخورد با بوذری را کتمان کرده است. اما اطلاع او از بازپس‌گیری «کمیسیون» مورد توجه وکیل بوذری قرار گرفته است.
تلاش برای نیامدن به کانادا
بر اساس آنچه در شهادت‌نامه متهم آمده، وی مایل نیست برای بررسی بیشتر پرونده به کانادا برود و حاضر است از طریق «ویدئو کنفرانس» به سوال‌ها در «بررسی متقابل» جواب دهد. هاشمی مدعی است که یک بار از ورود به کانادا منع شده است و وکیلش معتقد است که چون امکان دارد متهم در ایران تحت تعقیب باشد، ورودش به کانادا با مشکلاتی همراه شود.
این در حالی است که متهم هیچ سندی از منع ورود به کانادا در سال ۲۰۰۳ در اختیار دادگاه قرار نداده است. وکلای متهم سختی گرفتن ویزا را نیز برای متهم در زمانی کوتاه به عنوان دلایل خود برای نیامدن هاشمی بهرمانی به کانادا بر شمرده‌اند.
هاشمی با تحت پرسش قرار گرفتن در جلسه «بررسی متقابل» در انگلستان مخالفتی نکرده است.
قرار است دادگاه در ۱۶ ماه آوریل جاری در باره نحوه ادامه دادرسی نظر خود را اعلام کند.

شرکت فن آوران انیاک و خطری که برای حسابهای بانکی ایجاد کرده است، حجاری مدیر انفورماتیک بانک رفاه رشوه گرفت و سکوت کرد

ircard: با توجه به اهمیت موضوع و بی تفاوتی این مدیران محترم بر آن شدم که تمامی اتفاقات را بیان کنم. همچنین به علت اینکه این سوء مدیریتها تک تک ایرانیان را تحت تاثیر قرار میدهند حق همه هست که از این اتفاقات مطلع شوند. بانکها علاقه ندارند سوء مدیریت کارکنان خود و شرکتهای پیمانکار خویش را علنی سازند. اطلاع آنها از این واقعیتها هیچ تغییری در سیاست آنها ایجاد نکرد. برای مثال زمانی که عدم رعایت استانداردهای امنیتی را به اطلاع آقای مهدویانی ( معاون ) و حجاری ( مدیر انفورماتیک ) بانک رفاه رساندم همچنین آمادگی خویش را برای اثبات این ادعاها اعلام کردم. این موضوع برای آنها بهانه ای شد تا با دریافت رشوه کلان از آقای حجازیان عدم رعایت استانداردهای امنیتی را نادیده گرفته و قرارداد نصب 35000 پوز بانکی و به خطر انداختن میلیونها حساب بانکی را با انیاک امضاء نمودند. در حالی که در قرارداد سال قبلی خویش با انیاک و نصب 6000 پوز استانداردهای امنیتی رعایت نشده بود. و این مطلب را به اطلاع آنها رساندم.سابقه واکنش بانکها نسبت به نشت اطلاعات کارتهای بانکی؟
در تاریخ 1390/4/15 وجود خطر سوء استفاده از اطلاعات کارتهای بانکی را با ارسال اطلاعات کامل یکهزار کارت همان بانک برای ایمیل مدیران عامل آنزمان بانکهای کشور اقدام نمودم.
بانکها و مدیرانی که اطلاعات برایشان ارسال گردید عبارت بودند از بانکهای:
( ملی ” خاوری ” , صادرات “جهرمی” , ملت “دیواندری” , تجارت “داوری” , پارسیان “شایسته” , سپه “پاشائی فام” , کشاورزی “طالبی” , پاسارگاد “قاسمی” , رفاه “ایمانی” , مسکن “شریفی” , اقتصاد نوین info@enbank.ir , سامان ebb@sb24.com , سینا “همتی” )
این ارسال با مخفی کردن اطلاعات ارسال کننده برای بررسی عکس العمل مدیران فوق و در صورت مناسب بودن برخوردها ارسال اطلاعات کامل و همکاری برای حل این مشکل بود. متاسفانه برخوردی که صورت گرفت در شان هیچ یک از مدیران فوق نبود و به هیچ عنوان اقدام شایسته ای برای حل مشکل مشاهده ننمودم. یکی از دلایل پخش این اطلاعات در این سایت نیز نشان دادن وخامت اوضاع مدیریتهای کلان در کشور میباشد.
تنها بانک ملی و بانک ملت به ایمیل ارسالی پاسخ دادند. و بقیه مدیر عاملها هیچ گونه پاسخی ارسال نکردند. شاید هیچگاه در عمرشان ایمیل نداشتند و این ایمیلهائی که در سایت بانکها قرار میدهند تنها برای خالی نبودن عریضه گذاشته شده است. حتی یک مدیر عامل مبتدی هم اگر خودش وقت بررسی ایمیلهای اداری را نداشته باشد مسئول دفترش را مامور اینکار میکند. به هر حال قضاوت در مورد این واقعیت را به شما هموطنان عزیز واگذار میکنم.
جوابی که از بانک ملی و بانک ملت دریافت نمودم تقریبا مشابه بود. آنها اعلام آمادگی کرده بودند که با عقد قرارداد نفوذ اخلاقی با اینجانب محل نشت اطلاعات را شناسائی و از بین ببرند. و من نیز سوال نمودم که به ازای هر کارت بانکی که اطلاعاتش را در اختیار بانک قرار میدهم آماده هزینه کردن چه مبلغی هستند؟ این سوال به هیچ عنوان پاسخ داده نشد و تنها چیزی که از من درخواست کردند تماس از طریق یک تلفن همگانی با آقای ژان صیاد بانک ملی و گفتگوی مستقیم با ایشان بود و سپس ایمیل دیگری نیز دریافت نکردم. برعکس ارتش سایبری مامور پیدا کردن من گردید. موضوع اختلاس و بانک آریا مطرح شد آقای خاوری فرار کردند تمامی مدیران مسئول در بانک ملی یکی یکی تعویض شدند از اعضاء هیات مدیره درگیر تا مدیران انفورماتیک و سداد. سپس بانک ملی کارتهای بانکی خود را در مقابل سرقت تا سقف دویست هزار تومان بیمه کرد. بدون اینکه شرکت بیمه ایران از این نشت اطلاعات مطلع باشد.
مجبور شدم به جای همکاری جهت اصلاح ایرادات مقدمات فرار خودم را از ایران فراهم کنم و گریختم. هم اکنون نیز نیاز به کمک محافل حقوق بشری و سازمانهای بین الملی دارم تا با حمایت خود مرا از آزار و اذیت این مدیران در امان نگه دارند. تنها گناه من سعی در رفع یک خطر بزرگ برای حسابهای بانکی هموطنان خودم میباشد. و حتی به خاطر این گناه از تمامی حقوق خویش در مقابل نرم افزارهائی که تولید کردم و تحویل انیاک دادم محروم شدم.
من در این سایت اختصاصا به موضوع خطر شرکت انیاک پرداختم تا از یکسو خطری که تمامی هموطنان و سیستم بانکی را تهدید میکند آشکار شود و از سوی دیگر مدیرانی که دانسته و با اینکه امکان جلوگیری وجود داشت اقدام نکردند معرفی شوند. نظرات و سایر موضوعات و دیدگاههای من را میتوانید از وبلاگ شخصی و دیگر وبلاگهایم تعقیب کنید. هم اکنون نیز که این اطلاعات را با شما هموطنان خودم در میان گذاشته ام در مورد این موضوع خیالم آسوده شده و احساس میکنم آنچه باید انجام میشد انجام شده است. ( خسرو زارع فرید – فروردین 1391 )

مذاکرات ۱۳ ساعته با سعید مرتضوی؛ گره دست به دندان افتاد

کلمه: در حالی که سعید مرتضوی، مدیرعامل ‌صندوق تأمین اجتماعی ابراز ‌امیدواری کرده که موضوع استیضاح وزیر تعاون‌،‌ کار و رفاه اجتماعی به ‌خیر و خوشی تمام شود، نماینده مجلس می گوید که مذاکرات ۱۳ ساعته به نتیجه نرسیده و هفته آینده این وزیر استیضاح می شود.
حداد عادل، نماینده مردم تهران در مجلس در پاسخ به سوالی در خصوص آخرین اخبار از استیضاح وزیر کار گفت: تعامل و پیگیری های پشت صحنه از اواسط هفته جاری وجود داشت و حتی شنیدم جلسه ۱۳ ساعته برای بررسی امور مربوط به این موضوع تشکیل شده و بعضی از نمایندگان سعی کردند گره را با دست باز کنند نه با دندان اما به نتیجه ای نرسیدند و ممکن است این استیضاح در هفته آینده برگزار شود.
سعید مرتضوی به جلساتش با احمد توکلی و علیرضا زاکانی اشاره کرد و با بیان اینکه ‌همه باید در جهت وفاق ملی حرکت کنیم، اظهار داشت: اگر بنده و آقای زاکانی و آقای توکلی و همچنین مجلس و دولت و قوه قضاییه “ید واحد” بوده و همیار هم باشیم، می‌توانیم یک باری را به منزل برسانیم.
اظهار نظر متهم جنایت کهریزک در حالی انجام می شود که احمد توکلی که قرار بود نقش حکمیت را داشته باشد از اظهاره نظر در این مورد خودداری کرده است.
وی چهار جلسه رایزنی با سعید مرتضوی داشته است. توکلی رسانه ای کردن موضوع را قبل از استیضاح به مصلحت نمی داند و می خواهد موضوع در یک فضای آرام پیگیری و نتیجه گیری شود. اما گفته می شود حکمیت توکلی طی دو نامه جداگانه به اطلاع زاکانی و مرتضوی رسیده است.
مرتضوی اظهار امیدواری برای تداوم ‌این جلسات، ‌‌به تأکیدات رهبری بر حل اختلافات قوا و مسئولان و ایجاد همدلی و وفاق بین آنها اشاره کرد و ادامه داد: آرزو دارم اگر من با هر کسی اختلاف دارم، آنقدر این جلسات ادامه داشته باشد که ذره‌ای از این اختلافات باقی نماند.
مدیرعامل ‌صندوق تأمین اجتماعی، مجلس را ‌از ارکان اصلی نظام دانست و افزود: امیدوارم اگر هر کدام از نمایندگان مجلس ذهنیتی درباره من دارد، بتوانم جلسات متعدد با آنها داشته باشم که اگر سوءتفاهمی وجود دارد، آنرا رفع کنم و اگر آنها برنامه‌ای برای ارتقای مجموعه ما دارند، ‌از برنامه آنها بهره بگیرم تا تفاهم و همدلی افزایش یابد.
مرتضوی در پایان گفت: ‌امیدوارم ‌موضوع استیضاح وزیر تعاون‌،‌ کار و رفاه اجتماعی به ‌خیر و خوشی تمام شود تا این وزیر فرزانه بتواند در خدمت دولت و نظام ادامه فعالیت دهد.
انتصاب سعید مرتضوی که تنها یک روز قبل از تعطیلات نوروزی انجام شد با مخالفت شدید نمایندگان مجلس و فعالان کارگری و خانواده شهیدان کهریزک رو به رو شده است.
سعید مرتضوی که در تحقیق و تفحص سه دوره مجلس پرونده مسکوت دارد اینک برایش قرار مجرمیت صادر شده است.
اما با این حال وی علاوه بر ریاست ستاد مبارزه با قاچاق مدیرعاملی سازمان تامین اجتماعی را هم بر عهده دارد. انتصابی که پیش از آن بارها نمایندگان نسبت به آن هشدار داده بودند.
هر چند احمدی نژاد اهمیتی به این هشدارها و تهدید به استیضاح وزیر نکرد، اینک به جای استیضاح وزیر نمایندگان استیضاح کننده با مرتضوی رایزنی می کنند.
دولت نیز که سالهاست ۳۵ میلیارد تومان بدهی به دولت دارد، در یک اقدام عجیب اعلام کرده که همه بدهی های خود به این سازمان را پرداخت خواهد کرد.

ضمن حضور در مجلس، احمدی نژاد: دولت هیچ تعهدی درباره استیضاح نداده است

ایرنا: تهران- رییس جمهوری اسلامی ایران برای پاسخگویی به نمایندگان استیضاح كننده وزیر تعاون، كار و رفاه اجتماعی در مجلس شورای اسلامی حضور یافت و گفت كه دولت هیچ تعهدی در این باره نداده است.
به گزارش ایرنا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری، محمود احمدی نژاد صبح امروز (یكشنبه) با همراهی ‘محمدرضا رحیمی’ معاون اول رییس جمهوری، عبدالرضا شیخ الاسلامی وزیر تعاون، كار و رفاه اجتماعی و تعدادی دیگر از اعضای هیات دولت در محل مجلس شورای اسلامی حضور یافت و با استقبال ابوترابی، حسینیان و جمعی دیگر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی رو به رو شد، اما در آستانه ورود به صحن علنی مجلس شورای اسلامی آقای ابوترابی با اعلام اینكه تقاضای استیضاح از سوی عده ای از طراحان پس گرفته شده است، از رییس جمهور درخواست كرد تا در صحن علنی حضور نیابد.
رییس جمهور نیز با تاكید بر آمادگی برای پاسخگویی به استیضاح كنندگان، سه بار تصریح كرد كه دولت هیچ تعهدی در این خصوص نداده است.
احمدی نژاد بار دیگر بر آمادگی خود برای پاسخگویی به استیضاح كنندگان تاكید كرد، اما با قطعی شدن خبر پس گرفته شدن استیضاح و بنا به درخواست آقای ابوترابی مجلس شورای اسلامی را ترك كرد.

مذاکرات استانبول بدون دعا برای امام زمان برگزار شد

 به گفته یکی از دیپلمات‌های حاضر در استانبول سخنان آغازین جلیلی در استانبول این بار بدون دعا برای «امام زمان» بوده است. بر اساس گزارش‌های رسیده، طرفین به دنبال مذاکره بر روی نقاط مشترک بوده‌اند و کاترین اشتون گفته‌های مسوولان جمهوری اسلامی مبنی بر نبود تمایل به ساخت سلاح هسته‌ای را جدی گرفته و پایبندی به معاهده NPT را پایه هر گونه توافق با ایران برای دست‌یابی به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای دانسته است.
گاردین گزارش داد که در مذاکرات امروز استانبول، نشانه‌هایی از جدیت ایران برای رسیدن به نتیجه مشاهده شده است. به نوشته گاردین، جامعه جهانی با نرم‌تر کردن حد و حدود برای ایران، امکان کنار آمدن جمهوری اسلامی را فراهم کرده و ایران نیز با پیش‌آمدن، راه را برای دور دوم گفتگوها باز کرده است.
خبرگزاری فرانسه نیز از سخنگوی خانم اشتون نقل کرده که مذاکرات این بار برخلاف گذشته مثبت بوده است.
دیپلمات‌های حاضر در استانبول به گاردین گفته‌اند که ایرانی‌ها، تمامی نشانه‌های جدی بودن در مذاکرات را از خود بروز داده‌اند. به گفته این منابع، امروز کاترین اشتون مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، در ابتدا به مدت ۱۵ دقیقه در باره تاریخچه گفتگوها با ایران سخن گفته و بعد از او، جلیلی، مذاکره کننده ایرانی بدون استفاده از زبان پرخاشجویانه و تبلیغاتی با صدایی آرام و به نحوی سازنده پاسخ داده است و گفته که با جدیت آماده گفتگو در باره مساله هسته‌ای است. جلیلی این بار «دعای حضرت مهدی» را به زبان نیاورده است.
بعد از سخنان جلیلی، کاترین اشتون مجددا پشت تریبون آمده و ضمن تاکید روی قول ایران مبنی بر عدم تمایل برای ساخت سلاح، معاعده را پایه گفتگوها خوانده است.
سپس دیپلمات‌های کشورهای ۵+۱ به نوبت پشت تریبون آمده‌اند و نماینده ایالات متحده گفته است که رابطه ایران و آمریکا می‌تواند بهتر از این باشد.
جلیلی در پاسخ به دیپلمات‌ها با لحنی ملایم‌تر از همیشه مخالفت خود را با برخی نکته‌ها ابروز کرده است. او برخلاف دفعه پیشین نگفته است که ایران از سوی قدرت‌ها تحت فشار بوده است.

حداد عادل(جراح عضو شریف ولایت): فضای جلسه سوال ازاحمدی نژاد مانند جراحی هایی شد که بعد ها عفونت می کند

سحام نیوز: غلامعلی حداد عادل شامگاه پنج شنبه در برنامه دیروز، امروز فردا در پاسخ به سوالی در خصوص جلسه سوال از احمدی نژاد در مجلس گفت: معتقدم در مجموع خوب نشد و می توانست این جلسه بهتر برگزار شود.
حداد اضافه کرد: معتقدم فضای جلسه سوال از رئیس جمهور مانند جراحی هایی شد که بعد ها عفونت می کند.
حداد عادل به تعامل ضعیف دولت و مجلس اشاره و گفت: در حال حاضر جو حاکم بر روابط دولت و مجلس جو مطلوبی نیست و متاسفانه وقت مجلس و دولت صرف پیدا کردن یک راه حل مشترک برای حل مشکلات مردم نمی شود.
وی با بیان اینکه تعامل دولت و مجلس بعد از انتخابات مجلس با طرح سوال از احمدی نژاد و بعد از سال ۹۱ با طرح استیضاح وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی تحت الشعاع قرار گرفت، اظهار داشت: وجود این گونه فضاها میان مجلس و دولت موجب می شود خیلی کم دو طرف فرصت پیدا کنند برای رفع گرانی همفکری کنند و این یعنی فضا موجود نیست.
رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس با تاکید بر اینکه دولت باید در راستای تعامل برنامه های خود را برای مجلس توضیح دهد، گفت: به طور مثال در موضوع افزایش ۲۸ هزار تومانی مبلغ یارانه ها در دور دوم اجرای این طرح نمایندگان از این موضوع خبر نداشتند و اخبار آن را از رسانه ها شنیدند و متاسفانه تعاملی نبود.
نماینده مردم تهران در مجلس در پاسخ به سوالی در خصوص آخرین اخبار از استیضاح وزیر کار گفت: تعامل و پیگیری های پشت صحنه از اواسط هفته جاری وجود داشت و حتی شنیدم جلسه ۱۳ ساعته برای بررسی امور مربوط به این موضوع تشکیل شده و بعضی از نمایندگان سعی کردند گره را با دست باز کنند نه با دندان اما به نتیجه ای نرسیدند و ممکن است این استیضاح در هفته آینده برگزار شود.

نامه وحید اصغری فعال سایبری به شرکت گوگل

درود می فرستم به شرکت گوگل که گام بلندی در اعتلای علم و پیشرفت تکنولوژی برداشته است. من وحید اصغری هستم، یکی از چندفعال سایبری که در حال حاضر توسط رژیم جمهوری اسلامی حکم اعدام گرفته ام و به دلیل آزادی خواهی در محیط مجازی و در کمال بیگناهی در انتظار مرگ در زندان به سر می برم.
شرح ظلم و شکنجه ای که به من و دوستانم رفته مفصل است و شاید از آن اطلاع داشته باشید. ما اولین گروه دستگیرشدگان سایبری هستیم که در صورت اجرای احکام سنگین برای ما راه سرکوب برای رژیم باز می شود و به راحتی می تواند عده بیشتری را دستگیر و به احکام سنگین و غیرعادلانه محکوم کند. پرونده ما از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. ما کاملا بیگناه هستیم و در پی یک پروژه سیاسی توسط سپاه دستگیر شدیم. هدف سپاه گرفتن یک بودجه هنگفت بود که از دارایی های مردم ایران به این عنوان گرفته شد و سرانجامی به جز حیف و میل آن نداشت. از ما به عنوان یک پیروزی بزرگ در همایش ها و جلسات متعدد یاد شد در حالی که کاری که ما کرده بودیم فقط فعالیت بخاطر بسط آزادی بیان در محیط سایبری بود. ما به عنوان یک عیدی در عید سال 1388 در صدا و سیما، روزنامه ها و جراید و هر رسانه ای به مردم معرفی شدیم. در آن زمان تنها 22 سال سن داشتم.
بازجوهای ما دلیل دستگیری ما را اعلام آمارهای کلمات جستجو توسط شرکت گوگل ذکر کردند و گفتند چون شرکت گوگل چنین آماری را اعلام کرده است ما شما را دستگیر و محاکمه می کنیم. من زیر شکنجه بارها می پرسیدم چرا برای اینکه با شرکت گوگل همکاری داشته ام مرا شکنجه می کنید و جواب می شنیدم که گوگل یک شرکت صهیونیستی و وابسته به اسرائیل است و سران آن یهودی هستند. فرمانده نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات ایران از گوگل به عنوان ابزار جاسوسی نام می برند و در 8 بهمن سال 1390 که اعترافاتی تلویزیونی تحت فشار از من گرفته شد وادار شدم که بگویم 12 میلیون دلار از گوگل گرفته ام و وقتی که بازجوی پرونده از من پرسید به بینندگان عزیز بفرمائید که هدف گوگل از دادن این همه پول به شما چه بوده است وادار شدم بگویم هدف گوگل براندازی نظام جمهوری اسلامی بوده است.
گوگل عزیز، درآمد من ماهیانه هزار تا 400 دلار بخاطر مشارکت و همکاری با برنامه های گوگل و ارتباط با plex google بود که در بنگلورهند نصیب من می شد و این به عنوان یکی از اتهامات من در پرونده ام ذکر شده است و بخاطر آن محکوم به اعدام شده ام. جالب است بدانید که مجبور شده ام که بگویم این مبلغ را سازمان سیا به من پرداخت می کرده است که از طریق سی تی بانک آمریکا به دستم می رسید. دقیقا همین اعتراف تحت فشار از تلویزیون دولتی ایران پخش شد و من بخاطر خرید سهام گوگل از بورس آمریکا مورد سئوال و آزار همزمان قرار گرفتم. سهامی که در مدت کوتاهی رشد داشت و مال به عنوان کسب مال نامشروع از آن در پرونده سیاسی ام یاد می شود.
گوگل عزیز من سایتی داشتم که در سال 1386 حدود یک میلیارد ویدئو را در خود جای داده بود. این محتوی از یوتیوب (600 میلیون ویدئو) و MSNSC (400میلیون ویدئو) تامین می شد و حال با این سطح سواد و دانشی که کارشناسان پرونده و قوه قضائیه ایران از کامپیوتر و اینترنت دارند ثابت کردن اینکه این ویدئوهای کمپ اشرف و کلیپ های موسیقی و فیلم های ضدانقلاب و ضدجمهوری اسلامی نه ساخته من هستند و نه مسئولیتی در قبال آنها دارم و اینکه مسئول یوتیوب من نیستم امری محال و غیرممکن است و باور کنید اگر به آنها بگوئید که من فقط صاحب اسکریپت نمایش ویدیوهای یوتیوب در سایتم هستم و دیگر هیچ. فکر می کنند که یا آنها را سرکار گذاشته ام و یا سیا به من بگونه ای آموزش داده است که بتوانم آنها را مجاب کنم. در اصل هیچ منطقی در کار نیست و فقط باید سرکوب صورت بگیرد. چیزهایی که در جامعه مدرن کاملا بدیهی است و ممکن است دستگیری بخاطر آنها باورنکردنی باشد باعث شده است من حکم اعدام بگیرم و واقعا به زودی اعدام می شوم.
شایدبرایتان جالب باشد اگر بدانید که پسورد جی میل و Google checkout مرا تحت فشار بعد از یک هفته بازجویی همراه با شکنجه از من گرفتند و هنوز پس نداده اند! در واقع شرکت من باید محاکمه می شود اگر قرار بر محاکمه ای بود ولی مدیرعامل آن به صورت غیرقانونی محاکمه شد و محکوم به مرگ گردید! در حالی که معاون و برخی دیگر از فعالان مرتبط با شرکت من و برخی از صاحبان سایت هایی که من مدیر آن سایت ها بودم به صورت ناشناس و به دور از رصد رسانه ها پناهنده انگلستان و دیگر کشورها شدند و اسمی از من هم نبردند (که البته این خدمت خود من بود) شرکت گوگل نیز متوجه عمق ماجرا و ارتباطش با ما نشد و در نتیجه موضعی نیز در این باره اتخاذ نکرد.
گوگل عزیز من از همه اقداماتی که انجام داده اید از طرح آندلین کردن کتب تا Google TV حمایت می کنم و حال پیشنهاد می کنم که بودجه ای هم برای آموزش و فعالیت های حقوق بشری در جهان در حال حاضر به فاجعه نزدیک شده و رژیم ها از اینترنت برای سرکوب استفاده می کنند. من اعتقاد دارم که شرکت گوگل فقط به نواندیشی و فعالیت های مثبت فکر می کند این بودجه نه به صورت نقدی بلکه می تواند به صورت ارایه مکان ایجاد آگهی در Google Awards توسط NGOها و سازمان های فعال در زمینه حقوق بشر باشد، شبیه همان امکاناتی که روزنامه ها به سازمان های خیریه اختصاص می دهند تا در روزنامه به صورت رایگان آگهی این موسسات عام المنفعه چاپ بشود. چنین سازمان هایی می توانند آموزش حقوق شهروندی و حقوق زنان و …. را در قالب متن، ویدیو از طریق آگهی های گوگل ارائه دهند. ایجاد راه هایی برای تسهیل عبور از فیلترینگ و مقابله با سانسور اینترنتی برای ایرانی ها و چینی ها نیز ضرورت این دوره است. Google Reader زمانی این کار را انجام می داد در Google Labs نیز می توان تحقیقاتی را در این زمینه انجام داد و همچنین گرامیداشت روز جهانی مبارزه با سانسور اینترنتی در صفحه اول گوگل نیز می تواند آگاهی رسان باشد.
گوگل عزیز آرزو می کنم همیشه در حال پیشرفت باشید. از زندان اوین بند 350 به تو بدرود می گوئیم . شما استفاده کننده آزادی بیان هستید و من مدافع این آزادی بیان.
موفق باشید و پیروز

آقای بنی صدر: اگر خامنه ای فردا مصالحه بکند با چه مسائلی روبرو خواهد شد؟ آیا فرصت فردا را خواهد سوزاند؟

انقلاب اسلامی: عصر جدید: درگیری بر سر اتم با غرب بالا گرفته است. نظر شما در باره مذاکرات فردا چیست از روی ضعف است و یا قوت؟
بنی صدر: هر دو طرف قول هائی را بر زبان آورده اند که ضد و نقیض هستند. واشنگتن پست و یک سایت اسرائیلی گفته است که اوباما به خامنه ای از طریق اردوغان پیام 6 ماده ای داده است: فردو را تعطیل کند، غنی سازی را کنار بگذارد، اورانیوم غنی شده را تحویل بدهد و .. خب این یعنی اینکه طرف مقابل ـ ایران ـ بگوید نه. اگر طبق این قول همه آنچه را که اوباما خواسته را ایران انجام دهد، یعنی اینهمه زیان و ضرر دیده و مردم را در این وضعیت فلاکت بار اقتصادی قرار داده و حالا بیاید بگوید همه چیز را بر می چینیم! عکس این حرفها نیز زده شده است که بنظر می رسد درست تر باشند. طبق این اطلاعات که قوی تر هستند می گویند اوباما به خامنه ای پیام داده است که هر گاه شما تضمین قابل بررسی و قابل تفتیش مداوم را بپذیرید که ایران بمب اتمی نمی سازد همانطور که اخیرا گفته اید اینکار را نمی کنید، آمریکا با فعالیتهای صلح آمیز ایران و حتی غنی سازی تا زیر 5 درصد موافقت میکند. منابع دیگر هم این سخنان را تائید کرده اند. آقای عباسی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران نیز گفته است که غنی کردن اورانیم تا بیست درصد برای رفع نیاز نیروگاه دانشگاه تهران است و وقتی این نیاز برطرف شد ما این تولید را کم و سپس متوقف می کنیم. آقای جلیلی هم گفته است که با پیشنهادهای جدیدی برای حل مشکل به استانبول رفته است و آقای صالحی هم گفته است پیش بینی میکند در گفتگوها پیشرفت بشود.
عصر جدید: ولی احمدی نژاد گفته است ما یک قدم عقب نمی نشینیم.

بنی صدر: رجز خوانی است که هر دو طرف میکنند. ما داریم اطلاعات منتشر شده را ارزیابی میکنیم که چقدر واقعیت دارند. حالا سئوال این است: احتمال اینکه دو طرف مصالحه انجام دهند وجود دارد یا نه؟ در طرف آمریکا محافظه کاران جدید و اسرائیل با هر گونه مصالحه سخت مخالف هستند و بدنبال برخورد نظامی و تشدید تحریم اقتصادی برای سقوط نظام هستند . چنانکه دیروز در 11 اوریل در واشنگتن پست همین گروهها نوشته اند که اوباما می خواهد مصالحه انجام بدهد و اگر انجام بدهد، یعنی ایران موافقت کند که بیشتر از 5 درصد غنی نکند و تضمین قابل بررسی هم بدهد که بمب اتمی نمی سازد و اینطرف هم بتدریج تحریمها را بردارد این مصالحه در حال حاضر خوب است و آقای اوباما هم را هم خوشحال میکند که جلوی برخورد نظامی در ماههای آینده را گرفته است. و زمانیکه اقتصاد آمریکا در حال به رونق افتادن است تهدید نفتی هم بی معنا می شود و قیمت نفت پایین می آید و اینها مفید همه است. اما آنها استدلال می کنند که در میان مدت چنین توافقی مصیبت بار است. زیرا ایران بمحض اینکه دستش از زیر سنگ تحریمها خارج شود بکارش ادامه خواهد داد و دیگر امریکا در موقعیتی نحواهد بود که بتواند دنیا را علیه ایران برای تحریم بسیج کند و در نتیجه ایران برنده خواهد و دنیا با یک ایران اتمی فوق العاده خطرناک روبرو خواهد شد. و نتیجه می گیرند که اوباما نباید این مصالحه را بکند. و الان هم چهار چشمی مراقبند که اگر اوباما خواست اینکار را بکند جیغ بنفش بکشند که اوباما ضربه را به آمریکا زد. حالا بستگی دارد اوباما چقدر به فشار لابی اسرائیل و محافظه کاران جدید و بخشی از حکومت خودش مانند خانم کلینتون که طرفدار سختگیری هستند اهمیت بدهد.
هموطنان عزیز خوب توجه کنند، اصلا مثل اینکه دنیا را آدمهای عاقل هدایت نمیکنند. فرض کنید که توافق کنند که ایران بیش از 5 درصد را غنی نکند و تضمین هم بدهد بمب نمی سازد. خب اینرا را که قبل از اینکه ایران غنی سازی تا بیست درجه را شروع کند یعنی دو سال پیش نخست وزیر ترکیه و رئیس جمهور برزیل از ایران گرفته بودند و بنا بود اورانیوم بیست درصد هم در خارج ایران مبادله شود. چرا آنوقت نکردید؟ اگر کرده بودید دیگر این مسائل نبود. این چطور عقلی است؟ خب الان شما اینکار را بکنید این رژیم خامنه ای است که برنده شده است و شما زیان دیده اید. بزرگترین قدرت جهان را این آدمها اداره میکنند!
اما در ایران هم رژیم یکدست نیست. با اینکه می گویند رهبر فصل الخطاب است اما همه میدانند که چنین نیست. مواردی شده است که او موافقتهایی را کرده است زیر فشار گروهها سخنش را عوض کرده و موضعش را تغییر داده است. ثانیا آقای خامنه ای رژیم را در وضعیت فلج قرار داده است. از خرداد 88 تا امروز بعد از تقلب بزرگ حکومت احمدی نژاد تنها یک کار انجام داده است و آن مسئله یارانه هاست. تازه این کار هم نصفه است و چنان بلایی بر سر اقتصاد ایران آورده است که رئیس مجلس مافیاها ناگزیر شده است به آقای خامنه ای نامه بنویسد که اگر قسمت دوم این قانون را اجرا کنند فاجعه می شود. پس ضرف سه سال هیچکاری نکرده اند و همین یک کار هم فاجعه شده است. تحریم اقتصاد هم که هست. البته آقای احمدی نژاد گفته ما دو تا سه سال بدون نفت می توانیم زندگی کنیم. آقای دروغگو ! دو تا سه روز هم نمی توانید! بلحاظ اینکه غیر از نفت بودجه ندارید. بله اگر بخواهید کشور را بخاک سیاه بنشاند البته که می توانید. پس فلج کامل است. علاوه بر این آقای خامنه ای در انزوای کامل هم هست و کسی را ندارد که در این وضعیت سخت که انزوای خارجی و تهدید به جنگ هم هست کمک او باشد. خب چکار کند؟ این همان وضعیتی است که آقای خمینی در پایان جنگ در آن قرار گرفت. چاره ای ندارد جز به سر کشیدن جام زهر. اما او با یک اقبال روبرو است و آن اینکه اقتصاد دنیا برای بازیابی رونق اقتصادی به نفت و نفت ارزان نیاز دارد. براینکه رونق را از سربگیرد خصوصا که در منطقه ای که نفت استخراج میشود و به دنیا صادرمیشود به آرامش و به پائین نگه داشتن قیمت نفت نیاز دارد تا این اقتصاد غرب بتواند به حرکت در بیاید. خب طبیعی است که برخورد نظامی تشدید تحریمها وپیامدهایش مانع از پائین امدن قیمت نفت میشود. هم اکنون در امریکا قیمت نفت بالا است. جمهوریخواهان میگویند تقصیر اوباماست. طرفداران اوباما میگویند تقصیر محافظه کاران جدیداست که شما بودید که نگذاشتید مصالحه انجام بگیرد و کار را به اینجا رساندید. خب همچون اقبالی هست. پس اگر آقای خامنه ای این فرصت را بخواهد مغتنم بشمارد میتواند یک توافقی که در نظر عمومی جام زهر کشیدن هم نباشد، بلکه موفقیتی هم تلقی بشود بدست بیاورد. خب حالا چرا اینکار را نکند؟ سئوال مهمی است. همچون فرصتی بدست اورده است میتواند الان یک توافقی را با این شش کشور ـ پنچ بعلاوه یک ـ انجام بدهد. به همین ترتیبی که گفته میشود من با شما در میان گذاشتم بعد هم بگوید که بالاخره ایستادگی ما نتیجه داد. درست است سختیها بود تحریم و اینها بود ولی نابرده رنج گنج میسر نمیشود. ولی آیا اسان است این کار؟ نه اسان نیست. یعنی احتمال اینکه این فرصت را بسوزانند هست. این رژیم هم متخصص فرصت سوزاندن است. چرا؟ به لحاظ اینکه اگر آمد و این کار را کرد و مصالحه را انجام داد و رابطه را عادی کرد یک آدمی که در پیام نوروزیش هجده نوبت از دشمن سخن میگوید و کلمه دشمن را به زبان می آورد از زمانیکه مصالحه را انجام داد به بعد چه خاکی بر سر کند؟ دیگه دشمنی نیست. چگونه این وضعیت کشور را توجیه کند؟ حالا مخالفین درونی رژیم از وضعیت اقتصادی این خفقان شدید از بی کفایتی مطلق که این رژیم در هر زمینه ای ابراز و اظهار میکند، انتقاد میکنند. زبان که باز می کنند، میگویند دشمن اینها را تحریک کرده حالا دشمن کیست؟ امریکا. خب الان با دشمن مصالحه کرده چه بگوید؟ انتقادات را بپذیرد باید این موقعیت خودکامه مطلق را که پیدا کرده را لطف کرده ازش چشم بپوشد؟ و اینکه ناکس ترینها، بی کفایت ترینها، فاسدترینها را برکشور مسلط کرده لطف فرموده اینها را براند؟ و بگذارد که مردم انتخابات ازاد انجام بدهند و بگویند که میخواهند کشورشان را چه کسی اداره کند. حالا شما درجا میتوانید به من بگوئید شما با انتخابات در این رژیم موافق نیستید . بله نیستم. از قول آقای خامنه ای به وضعیت نگاه میکنیم می گوئیم که اگر بخواهد مصالحه بکند درخود رژیم باچه مشکلاتی روبرو میشود. خب حالا سیاست منطقه را در نظر بگیریم. آقا خامنه ای شده ستون حامی بشار اسد. خب فردا که خودش با طرف امریکائی مصالحه کرد چه بگوید؟ حالا میگوید این رژیم خط اول مقاومت است.! اولا مقاومتی درکار نیست. تمام مدتی که رژیم اسد پدر و پسر در سوریه بودند امن ترین مرزهای اسرائیل با دنیای عرب مرزسوریه بوده است. خط مقدمی در کار نیست. حالا میگوید خط مقدم مقاومت است من حمایت میکنم فردا چه میگوید؟ در عراق در افغانستان خب عمل میکند درجهت اینکه قوای امریکا که در آنجا ـ از عراق که ظاهرا رفتند ـ بکاری توانا نشود. اگر مصالحه کرد فردا چه کند؟ اینها سئوالهائی است که ایشان درخودش این توانائی لازم برای پاسخهای صحیح دادن به این پرسشها را ندارد. پس احتمال اینکه فرصت را بسوزاند هست.
پس عامل دیگری صاحب نقش است که میتواند تعیین کننده باشد. این عامل هم مردم ایران است که به تازگی انتخابات این رژیم را تحریم کردند. و امیدوارم که دراین انتخابات اردیبهشت ماه که دور دوم است این تحریم را هم هر چه وسیعتر بکنند و به این ترتیب به دنیا گفتند و بگویند که جنبش در ایران ادامه دارد و این ملت حواسش جمع سرنوشت خود و کشور خویش است. اگر این مردم به ذهن خودشان بیاورند که زور گفتن عقل و شعور و تجربه و دانش نمی آورد. اینکه آقای خامنه ای در رژیم اقای خمینی زور گفته است و بنده زور بوده و همچنان هم هست به او نه دانش داده، نه بینش داده و نه توانائی سنجیدن وضعیت آن طور که هست و حتی مشاهده واقعیت آنطور که هست. خب او از دید قدرت به واقعیت نگاه میکند. نتیجه این است که راه و رسم اداره کشور را که نمی داند و نیاموخته، هرچه هم که کرده تا به امروز خرابتر کردن وضع بوده. نه تنها این را نمی داند اینکه چگونه فرصت را مغتنم بشمارد این را هم نمی داند. تا بوده در بحران زندگی کردند و مردم این کشور را اسیر نگه داشتند به گروگان گرفتند. حالا یک دفعه بیاید و بگوید با بحران من قهرکردم نمیخواهم بحران بسازم! خیلی نباید مردم خوشبین باشند. از آن طرف هم توضیح دادم که این غرب هم یک آدمهائی دارد که اینها در مواقع متعدد نشان دادند که قابلیت لازم را ندارند. چنانکه آقای بوش رئیس جمهور امریکا بود دو تا جنگ کرد بدون هیچگونه برآورد از واقعیت انطورکه هست. قانع شد که اگر قشون امریکا برود به عراق مردم به استقبالش می آیند و مردم با اغوش باز از او استقبال میکنند. با آن ترتیب از عراق بیرون رفت که می دانید و این ارث را در عراق باقی گذاشت که میدانید. این وضعیتی است که در لیبی ساختند. این وضعیتی است که در سوریه به بار آوردند که می بینید. و آن وضعیت بحران اقتصادی که در کشورهای خودشان به بار آوردند. با اینکه دو سال قبل از بحران اقتصادانهای معتبر هشدار دادند که همچون بحرانی در راه است. حاکمان اصلا حاضر نشدند که بشنوند. چه برسد به اینکه یک تدبیر برای جلوگیری از بحران انجام بدهند. و بحران سر رسید و غرب را در برگرفت. در همچون وضعیتی که هر دو طرف دارند یک ملتی نمی باید نسبت به سرنوشت خودش لاقید باشد. می باید خود را مسئول بشناسد. در صحنه حاضر بشود به ترتیبی که دو طرف صدای او را بشنوند. هم رژیم ضد ایرانی، ضد اسلامی، ضد مردم و ضد حقوق ملی وحقوق انسان و هم طرف گفتگوهای این رژیم. در این صورت احتمال میرود به اینکه فرصت را این رژیم ناگزیر بشود و مغتنم بشمارد. بنابراین از دید من عامل مردم مهم است. حالا چقدر این تحریم اثر گذاشته باشد در طرز فکر طرفهای مذاکره، این سوالی است که جواب دقیق ندارد. جز اینکه میدانیم که دیگه صحبت جنگ را فعلا نمی کنند ولی صحبت تحریم وتشدیدش را می کنند. امیدواریم که حضور مردم در صحنه کفایت میکند به اینکه کشور از تهدید به جنگ و تحریمهای سخت زیانبار راحت شود.
عصر جدید: با توجه به مانور آمریکا و این مذاکرات سیاست آمریکاییها همان سیاست هویج و چماق است؟ آیا آقای احمدی نژاد بعلت اینکه آقای رفسنجانی و خامنه ای بهم نزدیک شده اند می خواهد در این مذاکرات اشکال وارد کند و جلوی سازش را بگیرد تا خونمایی کند؟
بنی صدر: تا قبل ازاین انتخابات دوازده اسفند مجلس مافیاها ، طرف آقای خامنه ای بود که به آقای احمدی نژاد ومشاورایشان تاخت میبردند که اینها درخط سازش با امریکا هستند و انها بودند که این طرف مانع ازاین هستند که مشکل کشور با غربیها حل وفصل بشود. حالا این صحبتی که آقای احمدی نژاد زده است اینرا بگوئیم دلیل که این توانائی را دارد که مانع مصالحه بشود؟ اگرآقای خامنه ای تصمیم به این مصالح گرفته باشد همچون توانائی را من در احمدی نژاد نمی بینم. ثانیا به اینکه، همه توضیحاتی را که داده ام را یادآورمیشوم ومی افزایم به اینکه که دو مسئله است، یکی زبان است، رجزخوانی وتهدید و اینها هستند، که خب دیروز کاخ سفید هم تهدید کرده است. همین دیروزکاخ سفید گفته است که آقای اوباما درگفتگوی تلفنی با آقای سرکوزی رئیس جمهورفرانسه موافقت کردند که درصورتیکه مذاکرات استانبول به شکست بیانجامد مجازاتهای بسیارسختری را برضد ایران وضع کند. طرف هم دارد درحالیکه هویجش را نشان میدهد چماقش راهم نشان میدهد. این ظاهر قضیه است، چون اگراینها را هم نکنند و بروند آنجا ومصالحه بکنند همه میگویند چطورشد این همه چند سالی که های وهوی میکردید اینها همه هیچ بود؟ خب اینها باید توضیحی داشته باشند، طرف امریکائی میتواند بگوید که به زور تهدید بود که ما توانستیم ایران را مجبور کنیم که مصالحه بپذیرند. طرف ایران هم میگوید که دیدند چون ما زیربار زور نمی رویم، تسلیم شدند وقبول کردند که خواستهای ما را براورده کنند. به هرترتیب این تهدیدها نقش خودشان را دارند. اما اینها دلیل نمیشود که مصالحه ای درکارنباشد. گفتم امکان مصالحه وجود دارد. توضیج دادم یک فرصتی هم که رژیم خامنه ای دارد. اما توضیحی هم دادم که میتواند این فرصت را بسوزاند و دلائلش راهم عرض کردم.
عصر جدید: سئوال راجع به سازش آقای خامنه ای ورفسنجانی یعنی اینکه خامنه ای قبول کرده که رفسنجانی وارد عرصه بشود این چقدر صحت دارد واقعا اینها سازشی انجام دادند درمقابل احمدی نژاد یا اینکه این فقط یک شایعه است؟
بنی صدر: از دید من آن سازش و آن ساخت و اینها واقعیتی ندارند. چیزی که به من اطلاع دادند پسر آقای خامنه ای یعنی آقا مجتبی، که خودش سابق طرح کننده بود حالا بفکر این افتاده که اگر پدرش ازمیان برود، (صحبت بیماری اون آقاست که مرتب به ما میرسد) آنوقت ایشان ممکن است که وضعیتی بدتر از پسرآقای خمینی احمد آقا پیدا کند. پس از حالا شروع کرده به دلجوئی و پدرش را وادار کرده که آقای هاشمی را دراین مقام دوباره منصوب کند. وگرنه برای مقابله کردن با آقای احمد نژاد محتاج سازش با آقای هاشمی نیست. اینکه آقای هاشمی حالا صحبت از امریکا میکند که به آقای خمینی نوشتم ووو… بعضیها میگویند که زمینه سازی و جاده صاف کردن است براینکه اگرآقای خامنه ای توافقی کرد توجیه پیدا کند. این ممکن است. اما عموما واصولا این آقا میخواهد که دامن خودش را پاک کند. چون خود آن بزرگواران در معاملات پنهانی بودند. درباطن سازش در ظاهر ستیز با آمریکا بوده تا کاررا رساندن به اینجا.ایشان که ازاین کار مبرا نیستند. حالا میخواهد خودش رامبرا کند و بیندازد گردن آقای خامنه ای.ازاین دید نگاه کنید که ایشان است که مانع شده این پیشنهادی که به آقای خمینی شده بوده اوهم یک توافقی کرده بوده و بعد زمین گذاشته شده بوده . چنانکه درمورد عربستان هم عین همین حرف رامیزند. که ایشان ـ رفسنجانی ـ رفته یک توافق خوبی را انجام داده و تندروها مانع شده بودند. به کی متکی بودند که مانع شدند؟ به آقای خامنه ای. دیگه کسی نیست. ازاین دید نگاه کنید رفسنجانی دارد خودش را مبرا میکند واین آقارا مسئول.