fredag 9 mars 2012

دو بانو ، دو الگو:

رخشنده (پروين) اعتصامي ( زاد 1285خورشيدي- مرگ 1320 خ ) در تبريز و درخانواده اي از بزرگان علم و ادب به دنيا آمد. پدرش نويسنده اي مبارز و مترجمي زبر دست بود كه در دوره ي دوم مجلس شوراي ملي نماينده و چندي هم، رياست كتابخانه سلطنتي و مجلس را عهده دار بود. پروين دركودكي با پدرش به تهران آمد. ادبيات فارسي و عرب را نزد پدر آموخت. از همان دوران كودكي ( هفت سالگي ) سخن به نثر و شعر را آغاز كرد. ذوق و استعداد منحصر به فردش درغزل وقصيده در همان نوجواني، همگان را به تعجب و تحسين از او واداشته بود. تحصيلات خود را در مدرسه "ا ناثيه ي امريكايي "به پايان رساند. در جشن پايان تحصيل خود، خطابه اي به نام "زن و تاريخ" از ستم مضاعفي كه در طي قرون و اعصار، در شرق و غرب به زنان روا داشته اند، سخن گفت و به دنبال آن شعر "نهال آرزو " را كه براي اين جشن سروده بود، خواند. در اين شعر از فراگيري علم براي زنان و برابري زن و مرد سخن گفته و فرياد زده بود كه:« از چه نسوان از حقوق خويشتن بي بهره اند.» اين شعر چنان با شرايط موجود و اجتماعي آن زمان، نا سازگار بود كه پدرش "ميرزا يوسف خان" با اين كه پيش از انقلاب مشروطه، در ربيع الثاني 1318 ه،ق كتاب تحريرالمرئۀ، تاليف قاسم امين مصري را كه در حقوق و آزادي زنان نوشته بود، به فارسي ترجمه و به نام "تربيت نٍسوان "در تبريز چاپ كرده بود. در اين شرايط از آوردن آن در چاپ اول ديوان پروين خودداري كرد تا غوغا و تكفير روحانيون شيعه و عوام را عليه خودش و دخترش بر نيانگيزد! پروين در بيست وهشت سالگي با پسر عموي پدري خود ازدواج نمود كه اين تشكيل خانواده براي وي عاقبت ميموني نداشت و پس از چند ماه به جدايي و طلاق كشيده شد. بعد از طلاق دركتابخانه دانشسراي عالي تهران به سمت كتابداري شروع به كار كرد .
پس از كشف حجاب رضا شاه، پروين يكي از پيشگامان آن شد. وي به همين مناسبت، دعوت به همكاري صد يقه دولت آبادي را براي عضويت در "كانون بانوان" پذيرفت و يكي از اعضاي هيات مديره كانون گرديد. در چنين شرايط و فضايي پروين براي آزادي زنان از بند خرافات و ارتجاع گام هاي بلندي بر داشت. پروين يكي از اولين زنان ايراني بود كه دو ماه بعد ازكشف حجاب، بي پروا عكسي بدون چادر و روسري، با گيره اي طلايي كه به موهايش زده بود، چاپ كرد كه اين عكس در صفحه ي اول ديوانش تا قبل از پيروزي انقلاب 57 و حتي تا سال 1360 خورشيدي! به چاپ مي رسيد . پروين بعد از اين اقدام جسورانه خود، قصيده اي در بيست و شش بيت به نام "گنج عفت" ( زن در ايران) سرود و در آن ازكشف حجاب رضا شاه حمايت و پشتيباني كرد و در سه بيت پاياني اين قصيده عملكرد رضا شاه را در مورد كشف حجاب مورد ستايش قرار داد. پس از مرگ زود هنگام پروين و در شرايطي كه فضاي ضد رضا شاهي برايران سايه افكنده بود. برادر پروين كه ناشر ديوان ايشان بود. نام اين قصيده "گنج عفت" را به" زن در ايران" تغيير داد، وي به خاطر استبداد رضا شاهي سه بيت پاياني اين قصيده را،كه درباره رضا شاه بود ، حذف كرد و در تعدادي از غزلها، قصايد و مثنوي هاي پروين هم، تغييراتي به وجود آورد. در حال حاضر هم، يعني از سال 1360 خورشيدي به بعد هم قصيده ي گنج عفت يا زن در ايران، حتي بدون آن سه بيت پاياني از ديوان پروين اعتصامي حذف شده است. در اين جا خالي از لطف نيست كه متن كامل اين قصيده را با هم مرور كنيم:

زن در ايران، پيش از اين گويي كه ايراني نبود
پيشه اش، جز تيره روزي و پريشـــــاني نبود
زندگي ومرگش اندركنج عُزلت مي گذشـــت
زن چه بودآن روزها، گر زان كه زندانــي نبود
كس چوزن، اندرسيــــــاهي قرنهامنزل نكــرد
كس چون زن، درمعبد سالوس، قربانـــي نبود
درعدالت خانه انصاف، زن شاهـــــــدنداشت
در دبستانِ فضليت، زن دبســـــــــتاني نبود
دادخواهيهاي زن مي ماندعُمري بي جـــواب
آشكارا بود اين بيداد، پنــــــــــــــهان نبود
بي كسان راجامه وچوب شُباني بود، ليــــك
در نهاد جمله گرگي بود، چوپــــــــــاني نبود
از براي زن، به ميدان فراغ زنـــــــــــدگــــــــي
سرنوشت و قسمتي، جز تنگ ميــــــداني نبود
نورِدانش را ز چشم زن نهــــان مي داشــتند
اين ندانستن، ز پستي و گران جانـــــــي نبود
زن كجابافنده مي شد، بي نخ و دوك هنـــــر
خرمن و حاصل نبود، آنجا كه دهقانـــــي نبود
ميوه هاي دكه ي دانش فراوان بود، ليـــــك
بهر زن هرگز نصيبي زين فراوانــــــــــي نبود
درقفس مي آرميدودرقفس مي داد جــــــان
در گلستان، نام از اين مرغ گلســـــــتاني نبود
بهرزن، تقليدتيه فتنه وچاه بلاســــــــــــــــت
زيرك آن زن كاو رهش اين ظلمــــــــاني نبود
آب و رنگ ازعلم مي بايست، شرط برتــــري
با زمرد پاره و لعل بدخـــــــــــــــشاني نبود
جلوه ي صدپرنيان،چون يك قباي ساده نيست
عزت ازشايستگي بود، ازهوســــــــــــراني نبود
ارزش پوشنده، كفش و جامه را ارزنده كـتتترد
قدر و پستي، با گراني و به ارزانـــــــــــي نبود
سادگي و پاكي و پرهيز، يك يك گوهــــــرنــــد
گوهر تابنده، تنها گوهركافـــــــــــــــي نبود
از زرو زيور چه سود آنجا كه نادان اســــــت زن
زيور و زر، پرده پوش عيب نادانــــــــــي نبود
عيب ها را جامه ي پرهيز پوشانده ست و بس
جامه ي عُجب وهوا، بهترزعريانـــــــــــي نبود
زن سبك ساري نبيندتاگران سنگ است و پاك
پاك را آسيبي از آلوده ¬دامانــــــــــــــي نبود
زن چو گنجور است وعفت،گنج وحرص و آز،دزد
واي اگر آگه از آيين نگهبـــــــــــــــاني نبود
اهرمن بر سفره ي تقوي نمي شد ميهــــــمان
زن كه مي دانست كان جا، جاي مهمانـــي نبود
پابه راه راست بايد داشت، كاندر راه كــــــــــــج
توشه اي و رهنمودي، جز پشــــــــــيماني نبود
چشم و دل را پرده مي بايست، اما از عفاف
چادر پوسيده، بنياد مــــــــــــــــسلماني نبود
خسروا، دست تواناي تو، آسان كــــــــــــرد كار
ورنه در اين كار سخت اميد آســـــــــاني نبود
شه نمي شدگر در اين گمگشته كشتي ناخدا
ساحلي پيدا از اين درياي طوفـــــــــاني نبود
بايد اين انوار را پروين به چشــــــــــــم عقل ديد
مهر رخشان را نشايدگفت نورانــــــــــي نبود

ب: بانو صد يقه دولت آبادي:

صد يقه ( زاد1261 خورشيدي – مرگ 1340 خ ) در اصفهان و در خانواده اي روحاني، فرهنگ دوست و دانش پژوه به دنيا آمد. پس از تحصيلات ابتدايي، براساس سنت و عرف حاكم بر جامعه سنتي ازدواج نمود. روابط زندگي زناشويي و نا برابري هاي عرفي و حقوقي حاصله از آن، او را از ادامه زندگي زناشويي باز داشت. به دنبال آن از رهبران مبارزات زنان در دوران مشروطه شد و رهايي و بهروزي خود و زنان ايران را، در تحصيل علم و آگاهي از ستم مضاعفي كه بر پايه عرف و مذهب بنا شده بود، جستجو كرد. صد يقه در سال 1281 خورشيدي اولين دبستان دخترانه "مكتب خانه شرعيات" را در اصفهان داير كرد. سال بعد براي استقلال اقتصادي زنان همدل و همراه خود "شركت خواتين اصفهان" را براي كار هاي اقتصادي – اجتماعي زنان اصفهان ايجاد نمود . شرايط عضويت زنان اصفهاني در آن اين بود كه قسم ياد كنند كه دختران خود را در نه سالگي! شوهر ندهند و از استعمال مواد و وسايل آرايشي خودداري كنند و لباس‌هاي خود را فقط با پارچه هاي ساخت وطن بدوزند. صديقه به دنبال اين اقدامات، اولين نشريه اختصاصي زنان را در خارج از پايتخت ايران تاسيس كرد نشريه "زبان زنان" هر پانزده روز يك بار چاپ مي شد و تمام مطالب آن هم ، به وسيله خود بانوان نوشته مي شد. نشريه زبان زنان يك مجله علمي و راديكال بود و مقالاتي در رابطه با موضوعات فرهنگي، اجتماعي و سياسي زنان به چاپ مي رساند. سر مقاله هاي آموزنده و روشنگرانه صد يقه را، مسئولين دولتي و روحانيون بر نمي تافتند و آنان با تحريك عوام الناس بار ها به دفتر مجله و خانه صديقه حمله كردند و او را چند بار جهت تهديد و اولتيماتوم به نظميه ( شهرباني ) اصفهان فرا خواندند و يك بار هم، او را دستگير كردند.
در يكي از همين احضار كردن ها، رئيس نظميه به طنز به صديقه گفت:« ... خانم شما صد سال زود به دنيا آمديد. صديقه در پاسخ گفت:«... آقا صد سال دير متولد شده ام، اگر زودتر به دنيا آمده بودم نمي گذاشتم زنان چنين خوار و ضعيف و در زنجير شما اسير باشند.»
سرانجام چون اقدامات اصلاحي صديقه تداوم بيشتري يافت، مسئولين شهر با كسب تكاليف از نخست وزير وقت ايران ( سپه دار تنكابني ) دفتر مجله را مهر و موم كردند و از انتشار مجله زبان زنان پس از هفتاد و پنج شماره جلوگيري كردند. آنان فضا را طوري براي صديقه به وجود آوردند كه وي مجبور شد به تهران مهاجرت كند و از آنجا هم، به كشور فرانسه برود و در دانشگاه سوربن پاريس، در رشته تعليم و تربيت به تحصيل پرداخت. صديقه در محل غربت و در كنار تحصيلات دانشگاهي خود، مطالعاتي در باره حقوق زنان در فرانسه و اروپا انجام داد. ايشان بر اساس همين مطالعات خود، در نامه اي به "هيات جمعيت نسوان وطن خواه" در تهران، چنين نوشت:« ... زندگي امروز ما بدتر از مرگ است ما تا در آن خانه ( ايران ) و آن زندگي ( خانوادگي ) هستيم معايب آن را نمي فهميم. اما وقتي از دور بدآنجا نگاه كنيم و در ميان زنان زنده دنيا زيست مي نماييم خوب درك مي كنيم كه ما ( زنان و دختران ايران ) و زندگي ما تا چه درجه ننگ آور و خسته كننده است.» صديقه پس از اتمام تحصيلات خود، در سال 1306 خورشيدي به ايران بازگشت وي از همان لحظه ورود به كشور، مبارزه با سنت و عرف حاكم بر جامعه را سر لوحه ي كارهاي خود قرار داد. وي از نخستين زنان ايراني بود كه در ايران (تهران) با لباس و آرايش اروپايي و بدون حجاب، در معابر و مجامع شركت مي كرد. صديقه در سال 1307 خورشيدي به سمت نظارت تعليمات نسوان در وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستنظرفه ( وزارت فرهنگ و هنر و صنايع) منصوب شد. صديقه درمسئوليت جديد خود اصلاحاتي در زمينه رشد و تعالي فرهنگي و تحصيلي دختران در ايران به وجود آورد. در سال 1311 كنگره زنان شرق (موتمر النسائي الشرقي ) به رياست نوره حماده از بيروت و نمايندگاني ازكشور هاي مصر ( حنيفه خوري ) سوريه ( فاطمه سعيد مراد )،عراق، تركيه و هند در تهران برگزار شد، كه در آن صديقه شركت فعال داشت. در ادامه چون رضا شاه را عامل نوسازي ايران و آزادي زنان تشخيص داد يكي از مشوقين اصلي ايشان شد و درايجاد كانون بانوان نقش اساسي به عهده گرفت. خانم دولت آبادي براي پيشبرد اهداف اين تنها سازمان دولتي زنان در ايران، ابتدا هيات مديره آن را از بين زنان تحصيل كرده و آزاديخواه تهران انتخاب كرد و به دنبال آن در شهر هاي مختلف ايران شعباتي از كانون را داير كرد كه كار اصلي آن، برنامه هاي آموزشي و تربيتي براي دختران وزنان درسراسر ايران بود. صديقه در سال 1315 خورشيدي براي شركت در جوامع بين المللي زنان براي صلح و آزادي به اروپا رفت. پس از شهريور 1320 خورشيدي و استعفاي اجباري و تبعيد رضا شاه از ايران، از محدود زناني بود كه باز از عملكرد رضا شاه دررابطه با كشف حجاب حمايت و پشتيباني مي كرد. پس از آن در تشكيل جمعيت زنان ايران و حزب زنان نقشي اساسي به عهده گرفت و دركنار آن، با انجمن ها، گروه ها، و تشكل هاي زنان همكاري و همياري مي كرد.
در زمان حكومت دكتر مصدق و موضوع حق راي براي زنان در آن مقطع، از فعالين مبارزات حقوق سياسي زنان بود. چون اين حق ابتدايي زنان ( حق راي ) با ترفند هاي روحانيون شيعه (بنياد گرايان اسلامي) و طرفداران عوام الناس آنان، به شكست انجاميد نامه اي سر گشاده و اعتراضي به دكتر مصدق، انتشار داد.
سر انجام صديقه دولت آبادي پس از 79 سال زندگي و مبارزه در راستاي حقوق مدني – سياسي زنان ايران در 6 مرداد سال 1340 خورشيدي به علت ابتلاء به سرطان درگذشت. پيكر او را، خانواده و دوستانش در قبرستان كوچكي در محله زرگنده قلهك، در كنار برادرش( يحيي دولت آبادي) به خاك سپردند. صديقه دولت آبادي در وصيت نامه خود كه چكيده مبارزات و تجربيات يك زن ايراني و بانوي دردمند شرقي را به نمايش مي گذارد و انسان با خواندن و تامل در آن، عشق او را به نظم، كار تشكيلاتي و جمعي و نفرت از حجاب! به خوبي مشاهده و درك مي كند به خصوص آنجا كه مي گويد:« ... مرا از محل "كانون بانوان" به آرامگاه ابدي ام ببريد و در مراسم تشييع پيكرم حتي يك زن با حجاب شركت نكند ! »
پس از انقلاب بهمن 57 و بعد از 30 خرداد سال 1360خورشيدي، و به وجود آوردن حجاب اجباري درسطح اجتماع و حتي در درون خانواده! بنياد گرايان ( شيعه ) آرامگاه وي را تخريب كردند تا ديگر هيچ نشاني از او در ميان ما ايرانيان نباشد. در سال هاي اخير دوستداران صديقه اين اولين زن از موج اول فمنيسيت در ايران، به ياد و نام او كتابخانه اي در تهران داير كردند و تنديس ايشان هم به وسيله خانم فريماه تابعي طراحي و ساخته شد.

فضاي باز دهه ي 1320خورشيدي و روند مبارزات زنان ايران
بعد از شهريور 1320 خورشيدي در ايران و تبعيد رضا شاه از كشور، مبارزات سياسي، فرهنگي و اجتماعي زنان ايران، حول كانون ها ، انجمن ها و نهاد هاي مدني شكل گرفت در همين شرايط اولين حزب زنان در ايران به نام "حزب زنان ايران" به رهبري فاطمه سياح اولين زن استاد دانشگاه درايران(دانشگاه تهران) و صفيه فيروز در رابطه با تساوي حقوق برابر با مردان و بالا بردن سطح آموزشي و فرهنگي بانوان تاسيس شد اين حزب سال بعد به "شوراي زنان ايران" تغيير نام يافت. در سال 1323 خورشيدي حزب توده ايران، شاخه زنان (سازمان زنان ايران)، خود را داير كرد و نشريه جهان زنان را منتشر نمود. در همين حال نمايندگان حزب توده در مجلس شوراي ملي دوره ي چهاردهم با وحدت با فراكسيون نمايندگان حزب ايران در مجلس لايحه اي در مورد حق راي زنان با طوماري از هزار ها امضا از زنان و مردان به مجلس ارائه داد كه لايحه مذكور راي نياورد. در همين سال مهمترين حركت در راستا ي حق و حقوق زنان در ايران، در حكومت خود مختار فرقه دموكرات آذربايجان در تبريز و به رهبري سيد جعفر پيشه وري به وقوع پيوست حكومت ايشان حق انتخاب كردن و انتخاب شدن زنان را براي اولين بار در ايران و كشور هاي خاورميانه به مورد اجرا گذاشت. مجلس ملي آذربايجان كه جايگزين انجمن هاي ايالتي و ولايتي شده بود سازماني به نام "سازمان زنان آذربايجان" به وجود آورد اين تشكيلات به خاطرحقوق زنان شهر هاي آذربايجان، كنفرانسي با شركت 300 زن از سراسر شهرهاي آذربايجان ايران تشكيل داد. مجلس ملي آذربايجان در ادامه، قانون آزادي و برابري حقوق اجتماعي – سياسي زنان را تصويب كرد. به دنبال آن اصلاحاتي در راستاي حقوق زنان به خصوص در زمينه هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي انجام گرفت. بدين وسيله زنان خطه آذربايجان در صحنه هاي سياسي، فرهنگي و نظامي نقش هاي منحصر به فرد و ماندگاري در منطقه آذربايجان به عهده گرفتند. كه تا آن زمان در ايران و منطقه خاورميانه بي سابقه بود.

دكتر محمد مصدق و حق راي زنان

در زمان حكومت دكتر مصدق، زنان تحصيل كرده، روشنفكر و آزاده فعاليت هاي خود را در جهت احقاق حقوق خود، به خصوص حق راي، شدت بخشيدند. در همين زمان سازمان زنان ايران ( حزب توده ) نامه اي به رئيس مجلس شوراي ملي نوشتند و خواستار حقوق سياسي براي خود شدند. به دنبال آن تعدادي از زنان روشنفكر و شاغل در سازمان هاي دولتي در تهران به ملاقات علامه علي اكبر دهخدا رفتند و از ايشان خواستار حمايت از حق راي، براي زنان شدند كه دهخدا قول همكاري نظري و عملي خود را به آنان داد.
دكتر مصدق كه در رشته ي حقوق تحصيل كرده بود و رساله ي دكتراي وي با عنوان " وصيت در حقوق اسلام و حقوق شرعي زنان" بود، ايشان بر پايه دو اصل اساسي براي مردم ايران ( قانون ملي شدن نفت و اصلاح قانون انتخابات) تشكيل دولت داده بود. دولت دكتر مصدق، بر همين اساس در اول دي ماه 1331 خورشيدي لايحه ي حق راي زنان ( حق راي نه حق انتخاب شدن ) در انتخابات شورا ها و شهر داري ها را در معرض افكار عمومي قرار داد و از علاقه مندان خواست نظرات اصلاحي خود را طي 15 روز به دولت اعلام كنند. با انتشار لايحه فوق، جناح مذهبي جبهه ملي كه با شركت زنان در انتخابات مخالف بود به ميدان آمد و يكي از نمايندگان روحاني متعلق به آن هشدار داد كه هر گونه تغيير در قانون انتخابات به نفع زنان، محرك بي ثباتي سياسي، انحراف از مذهب و هرج و مرج اجتماعي خواهد بود. به دنبال آن جمعيتِ فداييان اسلام كه خود را پايه گذار حكومت دكتر مصدق مي دانست و خواهان پياده كردن احكام اسلامي در ايران بودند. قبل از اين هم، رهبر فداييان اسلام (سيد مجتبي ميرلوحي مشهور به نواب صفوي ) از دكتر مصدق خواسته بود نماز جماعت در ادارات و وزارت¬خانه ها برگزار شود و حجاب در سراسر كشور اجباري گردد و مشروبات الكلي ممنوع و كارمندان زن هم، از سازمان هاي دولتي اخراج شوند كه دكتر مصدق چون به اين خواسته¬هاي فداييان اسلام ترتيب اثر نداده بود به همين خاطر فداييان اسلام با انتشار اعلاميه اي عليه دولت ايشان، حكومت او را جنايتكار و شخص دكتر مصدق را فردي اجنبي خواندند. پس از اين اقدام دولت ( حق راي زنان ) فداييان اسلام به شدت خشمگين شدند و با وحدت نظر و عمل باگروه "هيات قائميه" عليه لايحه ي مذكور موضعگيري كردند. آنان با انتشار اعلاميه اي مشترك با عنوان "ناقوس خطر اتمام حجت" به حق راي براي زنان اعتراض كردند و آن را حركتي ضد اسلامي قيد كردند و دكتر مصدق را هم ، تهديد به مرگ نمودند. در ادامه سيد عبدالحسين واحدي نفر دوم فداييان اسلام، درراستاي فشار به دولت و تضعيفِ اقتدار آن، گروهي را به نام "جمعيت پليس هاي مخفي اسلام" به راه انداخت كه كار اصلي آن ايجاد آشوب و حمله به مغازه ها وزنان بي حجاب، زير عنوان مبارزه با فحشا ! بي حجابي و مشروبات الكلي بود. آيت الله ابوالقاسم كاشاني همساز و همراه با فداييان اسلام هم، مخالفت خود را با حق راي زنان اعلام كرد و دولت را از به اجرا گذاشتن اين لايحه بر حذر داشت و تاكيدكرد كه دولت بايد حتما از دادن حق راي زنان جلوگيري كند، چرا كه آنان بايد در خانه بمانند و به وظيفه اصلي خودشان يعني خانه داري و پرورش فرزنذ بپردازند.»
حاج آقا روح الله خميني كه در اين زمان روحاني ميانسال(بيش از پنجاه سال) و جوياي نامي بود، كه در فضاي باز سياسي، يعني درسال 1322خورشيدي اولين كتاب خود، "كشف الاسرار " را بدون نام نويسنده! و ناشر! در334صفحه در رد جزوه ي 37صفحه اي حكمي زاده (اسرار هزارساله) يكي از دوستان زنده ياد احمد كسروي چاپ كرده بود و در آن در رابطه با كشف حجاب نوشته بود كه:«...اين كشف حجاب ننگين براي كشور ضررهاي مادي و معنوي دارد و به قانون خدا و پيغمبر حرام است.» در اين شرايط زماني هم، در گفت و گويي با مجله ترقي در قم، مخالفت خود را با شركت بانوان در امر انتخابات اعلام كرد. در ادامه چون دولت از لايحه خود دست نكشيد و در جهت اجراي آن اقداماتي انجام داد روحانيون حوزه ي علميه قم و اكثريت روحانيون تهران دست در دست هم به ميدان آمدند آنها در روز 12 دي ماه 1331 خورشيدي در تهران تعدادي از عوام الناس را به خيابان ها آوردند آنان در بازار تهران تجمع كردند و تعدادي از مغازه ها را تخريب كردند در شهر قم هم، طلاب را به خيابان آوردند و آشوب به پا كردند آشوب و نا آرامي در شهر قم چنان بالا گرفت كه دكتر مصدق مجبور شد براي كنترل اوضاع در آنجا به آيت الله العظمي سيد حسين بروجردي ( مرجع تقليد شيعيان ايران و جهان) تلگراف بزند و به دنبال آن هم يك هيات بلند پايه دولتي را براي رفع اين آشوب به قم بفرستد. در همين حال براي فشار بيشتر به دكتر مصدق سيلي از تلگرافها از جانب، علماي اعلام، حجج الا سلام، هيات هاي علميه و طلاب مجروح مسلمان علوم ديني قم به سوي دولت سرازير شد تا بدين وسيله مسئله حق راي زنان را سركوب و منكوب نمايند.
سر انجام دولت دكتر مصدق كه در جهت ملي كردن نفت و مبارزه با سلطه خارجي (امپراتوري انگليس ) به ميدان آمده بود و در آن بحبوحه هر مسأله ي داخلي را، كه تضاد عمده¬اش را تحت¬الشعاع قرار مي¬داد، حركتي انحرافي ارزيابي مي كرد. مجبور شد حق راي زنان را از پيش ¬نويس لايحه قانون انتخابات خود، حذف نمايد.
پس از اين عقب نشيني دولت ، سازمان زنان ايران ( حزب توده ) تلگراف اعتراض آميزي به سازمان ملل متحد مخابره كرد و در آن ضمن اعتراض به لغو حق راي زنان در ايران، از سازمان ملل خواست كه از دولت ايران بخواهد كه به منشور ملل متحد احترام بگذارد و مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر را، در رابطه با تمام مردم ايران ( زن و مرد ) پذيرا گردد. خانم صديقه دولت آبادي هم، در نامه اي سرگشاده و اعتراض آميز به دكتر مصدق نوشت:« ... اگر امروز بنا به مصلحت وقت و امر شخص نخست وزير محبوب ساكت ماندم، چگونه بايد جواب هزاران تن از زنان تحصيل كرده و شاغل را بدهم و...» 

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar