onsdag 14 mars 2012

شعری در وصف اوضاع کنونی میهنمان

یه آینه از لجن پر از چهره های طاعونی     یه سبد چشم های کنده شده تو دستهای خونی

بدن ها بی سر و گردن و هق هق فواره      شلاق داغ و چماق و بند و استفراغ خونی

یه ستاره آویزون به داره دوباره         یه خورشید که خاموش میشه با حکمی آسمونی

زنهایی که آویزونن ازسینه هاشون به سقف     مردانی با بیضه هایی بریده شده تو جوونی

بوی حشیش و شیره پخش از حاشیه های شهر     صدای ضجه و زنجیر آدمای زندونی

و رهبری که خطبه میخونه از دنیایی بهتر     و مردمی خیره به آسمون با صورتهایی استخونی

کمرها خمیده رنگ صورتهاشون پریده     پدری گریونه کی سینه ی دخترشو دریده؟

تموم محله های شهر جلجتا شدن     مسیح در نام پدر آدمها رو به صلیب کشیده

میدون شهر پر از دست و پاهای بریده    حاکم هر چی اوباش و جانی و قاتل و خریده

نفسها حبسه تو سینه از ترس شقه شدن     کسی اینجا کسی رو جز جلاد آزاد ندیده

ولی من خط بطلانم ببین زبون سرخ رو      سرم سبز و مثل سرو و ببین تنم سفیده

ببین معجونی از کوه و عقاب و آهن و سنگم     این آخرین زمانه زمان آخرم رسیده

توی شهر ما قلبها رو دارند     توی شهر ما خنجر می کارند

تو وجودت نجس می کنه زمین و هوا رو     صورتت سیاه میکنه تموم آینه ها رو

بکشم وسط مثل تو بازم پای خدا رو     به… میکشی تو شعر و کلمه ها رو

تو کوتاهی با قد خودت می سنجی آدمها رو     با خط کش شکستت می گیری فاصله ها رو

که از چاله به چاه میبری قافله ها رو     عفونت لزجی که میسوزونه لای پا رو

خشم حقوق بی عمقی که داره میکنه ما رو     نماد موش و دم و سوراخ و دسته ی جارو

تو تو خلسه ای نشئه از قدرتی و می خندی     منم اونکه میخواد جر بده چرت قصه ها رو

این یه سیله که آروم نمیشه چشماتو واکن     ببین رد خط میلیونی خاشاک و خارو

بگیر و ببند و بزن بکش بدر و بدزد     ببین میشه بازم پاک کنی حافظه ها رو؟

تنها رسم تو و تبار تو سهراب کشیه     زمین چطور از یاد ببره خون ندا رو؟

تا وقتی خون تو رگهامونه نعرمون بلنده     تا کی میشه آخه خفه کنی حنجره ها رو؟

که از هر قطره خون یه زن و هر کلمه یه مرد     جاریه ساریه کاریه بگو آقا رو

که مملکت با کفر می مونه اما نه با ستم     این اول کاره بشین بشمار حادثه ها رو
این اول کاره بشین بشمار حادثه ها رو…          (بر گرفته از آهنگ آخرین زمان اثر شاهین نجفی )

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar