fredag 9 mars 2012

«جمهوری» چیست و چرا هیچ صفتی نمی پذیرد!

رادیو عصرجدید: آقای بنی صدر، شما درباره ویژگی های نظام جانشین، در یکی از سخنرانی های خود گفته بودید که جمهوری صفت بخود نمی پذیرد، نه اسلامی، نه سکولار، نه لائیک و نه دمکراتیک. لطفا این مبحث را برای شنودگان محترم بیشتر باز کنید.

بنی صدر: اول درس تجربه را توضیح دهم. وقتی آقای خمینی گفت در جمهوری اسلامی، ولایت با جمهور مردم است یعنی حدها را بر می دارد و هر ایرانی، هر چه فکرش باشد، شهروند تلقی و نماد جمهوریت می شود، در آغاز ما این را خوب یافتیم، اما بعد در عمل دیدیم که پشت سر هم حد و مرز و تبعیض در کار آمد، اول ولایت فقیه در حد نظارت و بعد هم ولایت مطلقه شد و تا امروز این خودی و غیر خودی کردن ادامه دارد. پس این تجربه را ایرانی ها کرده اند که وقتی بگویند جمهوری اسلامی یعنی نه جمهوری است و نه اسلامی. اما در جمهوری دمکراتیک، مثلا در جمهوری دمکراتیک خلق کره، بنابر تعریف در این جمهوری، دیکتاتوری یک طبقه خاص یعنی طبقه کارگر از طریق نمایندگانشان مستقر است. آقای خمینی در فرانسه جمهوری اسلامی دمکراتیک هم گفت، وقتی از او پرسیدند، گفت: "مثل جمهوری فرانسه است"، اما معلوم شد مردم ایران ولایت ندارند، شهروند به شمار نیستند. همانطور که در نظام های سلطنتی عموم مردم رعیت شاه بشمارند، در نظام ولایت مطلقه فقیه هم عموم مردم عوام تحت امر مطلق ولی فقیه هستند. جمهوری دمکراتیک هم در اروپای شرقی، روسیه و در کشورهای آسیایی کمونیست امتحان پس داد و معلوم شد در آنجا نیز بنابر این نیست که جمهور مردم شهروند تلقی بشوند.

صفت ملی هم بطور مثال مثلا جمهوری عراقی، جمهوری بعث سوری و جمهوری مصری هم آزمایش شده است، خود ما شاهد تصفیه در عراق بودیم، عده ای را بعنوان اینکه چند نسل قبلشان ایرانی بوده است، با اینکه تبعه عراق بودند از عراق بیرون کردند، یعنی جمهوری را نقض کردند، پس صفت ملی را هم بدهید مرز ایجاد می شود، مثلا اگر بگویید "جمهوری ایرانی"، فردا اگر قدرت دست یک عده بیفتد، تعریف دلخواه خود را از ایرانی می دهد و بعد هم می گوید: فلان قوم فاقد این صفت ایرانی است و باید از ایران بیرون برود. جمهوری در اصل برای برداشتن مرزها و برقرار کردن صلح اجتماعی، برخوردار کردن انسانها از استقلال و آزادی خودشان به عنوان شهروند و بنابر رابطه حق دوستی و رابطه دوست با دوست است. در ابتدا ببینیم اگر "جمهوری ایران" گفته شود، حرف صحیحی است یا خیر؟ این حرف صحیح است، زیرا، گرچه هنگامی که شما "جمهوری ایران" می گویید، حد و مرز ایجاد می کنید، اما این حد و مرزی است که با خارج از ایران برقرار می کنید و بطور قراردادی وجود دارد، یعنی حوزه حاکمیت یک ملت را مشخص می کنید، چنانکه "جمهوری فرانسه"، "جمهوری آمریکا" گفته می شود که قابل فهم و درست می باشد، بشرط اینکه تعیین کننده حدود حاکمیت یک ملت باشد. حال ببینیم جمهوری چیست؟ نظام جمهوری می خواست بگوید که برای اینکه یک جامعه خوب اداره شود باید همه مردم به طور برابر و با رابطه خواهر و برادرانه به عنوان شهروند در اداره آن شرکت کنند. شهروند کسی است که

1- استقلال دارد یعنی تصمیم را خود می گیرد.
2- آزادی دارد یعنی نوع تصمیم را هم خود او انتخاب می کند.
3- انسانی حقوقمند است.

همه اعضای یک جامعه صرف نظر از طرز فکر، باور، قومیت، جنسیت، غنا و فقرشان شهروند به شمار می آیند، یعنی بطور مثال هر ایرانی استقلال در تصمیم دارد، آزادی در گزینش تصمیم دارد و حق مشارکت برابر با همه ایرانیان در اداره امور کشور دارد. آیا این همه معنای جمهوریت است؟ خیر! دو نوع رابطه بین انسانها برقرار می شود، یکی رابطه قواست که در آن فردی می گوید منافع من چنین است و فرد دیگری تعریف دیگری از منافع خود می کند و این دو براساس منافعی که دارند با یکدیگر رابطه قوا برقرار می کنند، مواظب هم هستند که دیگری به قلمرو آنها تجاوز نکند، الان در دموکراسی ها همین رابطه برقرار است، رابطه دیگر، رابطه آزاد است که در این رابطه قدرت و زور نقش ندارد، مانند رابطه دوستی بین دو انسان یا رابطه بین دو انسان هنگامی که این رابطه بر اساس حقوق ذاتی، استقلال و آزادی آنها برقرار می شود، جمهوری این رابطه است، بدین جهت مرزهای دینی، نژادی، قومی، مالی، جنسی و دیگر مرزها را القا می کند، افزون بر اینها هر انسان در مقام شهروند نماد یک نوع اداره، رهبری و مدیریت است.

اینکه انسانها پای صندوق رای بروند و بگویند که ما وظیفه ای جز دادن رای نداریم و عده ای را انتخاب کنیم و آنها هر تصمیمی که لازم ببینند را اتخاذ نمایند، این معنای جمهوری نیست! این حتی دموکراسی بر اصل انتخاب هم نیست که در حال حاضر در غرب رایج است البته از لحاظ نظری نه از جهت عملی! چون از جهت عملی متاسفانه همینطور است که کسانی پای صندوق رای می روند، عده ای را انتخاب می کنند و آنها نماینده مردم در گرفتن تصمیم می شوند، یعنی آن استقلالی که می باید هر انسانی داشته باشد، با دادن رای از دست می دهد و آن منتخب، جانشین او در گرفتن تصمیم و در گزیدن نوع تصمیم می شود پس آن انتخاب کننده استقلال و آزادی را از دست می دهد، از اینرو می گویند از لحاظ نظری منتخبان تصمیم نمی گیرند، تصمیم را رای دهندگان گرفته اند، وقتی رای داده اند و از بین برنامه هائی که به مردم پیشنهاد شده است، انتخاب کرده اند و آن گروه یا شخصی که اکثریت آرا را می آورد در واقع اکثریت آن تصمیم را گرفته است و منتخبان مجری تصمیم اکثریت می شوند، از لحاظ نظری اینطور است!

مثلا در سوئد دو حزبی که اکثریت بین آنها رد و بدل می شود، برنامه هائی به جامعه سوئدی پیشنهاد می کنند، اکثریت جامعه سوئدی رای می دهد، هنگامی که رای داد، تصمیم را او گرفته است، نوع تصمیم را هم او برگزیده است برای اینکه به یکی از دو برنامه رای داده است، کسی که انتخاب می شود در جای خود این تصمیم را اجرا می کند، قانونگذار آن را تبدیل به قانون می کند و قوه مجریه آنرا اجرا می کند، اما در عمل می دانیم که اینطور نیست، برای اینکه کسانی که انتخاب می شوند، آن برنامه را اجرا نمی کنند، صاحب اختیار می شوند، تصمیمی هم که می خواهند می گیرند و قوانینی هم که می خواهند تصویب می کنند و اجرا می کنند، پس در این دموکراسی های بر اصل انتخاب یک نقصی وجود دارد، بطوریکه مثلا در مورد فرانسه ایراد می گیرند که دموکراسی فرانسه در حال تبدیل به الیگارشی است که در واقع در آن، نخبه ها قدرت را بین خودشان دست به دست می کنند و دست مردم از حاکمیت کوتاه شده است نه استقلال در تصمیم دارند و نه آزادی در گزینش نوع تصمیم! اینها نقصهائی است که دموکراسی ها بدان گرفتار می شوند، کسانی که بانیان دموکراسی بوده اند و کسانی که بطور مرتب در قلمرو دموکراسی و جمهوری کار می کنند، راه حلهایی می سنجند تا فسادها و نقص ها دموکراسی را از پای در نیاورد.

تحقق جمهوری به این است که اعضای جامعه در رهبری شرکت داشته باشند، هر اندازه این شرکت مستقیم تر باشد، کارایی آن جمهوری بیشتر است. چون هر انسانی شهروند تلقی می شود یعنی مستقل، آزاد و حقوقمند است، پس مسئول است، تمام جامعه در برابر یک نفر، هر نفر در برابر تمام جامعه و همه این جامعه در برابر وطن مسئول است، هر نفری که به مسئولیت خود عمل نمی کند نه تنها استقلال، آزادی و حقوق خویش را تباه می کند بلکه مسئولیت خویش را در قبال جامعه، وطن خویش و طبیعتا در قبال نسل های آینده نقض می کند. در این مدت کوتاه بنظر آنچه که اساسی است را درباره جمهوری عرض کردم، پس جمهوری بدون هر گونه صفتی معانی که عرض کردم را دارد، وقتی به آن صفت بدهی، محدودش می کند، بهتر است که ما محدود نکنیم، به آن صفت ندهیم، مرزها را برداریم و بجای آن، بی مرزی، رابطه آزاد، دوستی، صلح وصفا، رشد و پیشرفت را بر میزان عدالت اجتماعی قرار بدهیم.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar