fredag 9 mars 2012

۸ مارس، روزی برای همبستگی و انتقاد از خود

مدرسه فمینیستی: 8 مارسی دیگر در راه است و هر سال که به این روز نزدیک می شوم، از خودم می پرسم ما در کجاییم؟ ما زنان در کجای این جاده پر از سنگلاخ نابرابری ایستاده ایم؟ به پشت سر که نگاه می کنم، جاده ای را می بینم که با تلاش تک تک فعالان زن کوبیده و هموار شده و با خود فکر می کنم چه روزهایی که این زنان بی مهابا خود را به دل این جاده خاکی و ناهموار می زدند، تا وجبی از آن را برای خود و دیگر زنان هموار سازند. یاد تلاش های شیرین عبادی، مهرانگیز کار، نوشین، رضوان، پروین اردلان، منصوره، شادی، نسرین، ژیلا، محبوبه، فاطمه و بیشمار زنانی که یکصدا برابری را فریاد کردند، از رنج نابرابری به هزاران شیوه گفتند و نوشتند و تنها راه همزیستی مسالمت آمیز را برابری جنسیتی و زیستی بدون خشونت اعلام کردند و چند صباحی از آن همه تلاش، نگذشته است.

زنان در ایران برای آنکه واژه برابری را از برج عاج به زمین کشند، انگشت اشاره خود را بر اولین تبعیض گذاشتند: "تبعیض جنیستی"؛ و برای هموار کردن هر وجب از این راه ناهموار که پر از سنگ و کلوخ سلطه و خشونت بود، کمپین های بزرگ و کوچک براه انداختند، همگرایی ها و ائتلافهای بزرگ را طراحی کردند که چشمان نکته بین بسیاری را خیره کرد.

از دل این کوبندگان جاده نابرابری، زنان بزرگی بیرون آمدند که هریک با تکیه بر ویژگی خود به جامعه ای که سالها با قواینن ضد زن اداره شده و طی سه دهه فرهنگ آن دیار نیز نابرابری زن و مرد را باور کرده و آن باور را، باوری ازلی و ابدی پنداشته، زنان در هر موقعیتی که قرار گرفتند، تلاش کردند که صلاحیت و لیاقت خود را نشان دهند که بخوبی نیز از پس آن برآمدند. تا جامعه نابرابراندیش ایرانی ببیند و باور کند که در سایه نگاه برابر، حقوق برابر، شرایط برابر، انسانها به رشدی برابر خواهند رسید و در چنین شرایطی، زندگی توام با آرامش را تجربه خواهند کرد و انسانها به زیستی انسانی نزدیک تر خواهند شد.

مجموعه این تلاشها تبدیل به جنبشی جدی و فراگیر شد که مخاطبین متنوع و متکثری اعم از زن و مرد چه در داخل و خارج ایران پیدا کرد و آنان گام به گام با فعالین جنبش زنان جلو آمدند، به هر کجا که توانستند، پیام آن را رساندند و برای هر تلاشی و همراهی با فعالین جنبش زنان آماده شدند و امیدهای بسیار به آن بستند.

در واقع زمانی که جامعه ما بحرانهای متعدد سیاسی و نظامی که تلی از خشونت را بر سر مردم آوار کرده بود و مردم مانده بودند با انبوه خرابی ها، این زنان بودند که در کنار طرح موضوع برابری جنسیتی به نقد صریح و بی پرده ای از خشونت پرداختند و در نشان دادن چهره کریه خشونت کوتاه نیامدند، آنقدر گفتند و نوشتند تا کراهت جز جز خشونت را به جامعه خود نشان دهند، تاثیرات درازمدت آن را به تصویر کشیدند و مصداق های آن را یک به یک برملا کردند و همه این کارها در ذیل تلاش جمعی کثیر و متنوع تحقق یافت.

شرکت فعالین زن در جلسات هم اندیشی و سپس همراهی با کمپین های متعدد، مانند کمپین یک میلیون امضا، کمپین قانون بدون سنگسار و... و نیز شکل گیری ائتلافهای متعدد مانند ائتلاف علیه لایحه حمایت از خانواده (1387)، همگرایی زنان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری (1388)، همگرایی سبز جنبش زنان (1389)، همه این کارهای بزرگ با مشارکت و همراهی گرایشات متنوع و متکثر زنان بر محور حداقل مطالبات زنان شکل گرفت، که یکی از آن روشهای طلایی بود که توانست زنان را در کنار هم و همپای هم در مسیر اهداف برابری خواهانه خود به پیش برد.

اما حالا که برخی از فعالین زن مجبور به خروج از ایران شده اند، دیگر خبری از آن پروژه های مشترک نیست! از کنار هم بودن آن طیف های رنگین کمانی بر سر برنامه ای مشترک چیزی دیده نمی شود، انگار آرمانهای زنان نیز آرام آرام دارد به سقف آسمان می چسبد. نرمک نرمک، هر یک بر برج عاجی تکیه زده ایم، بدون برنامه ای جمعی و بی ارتباط با یکدیگر.

ما ایرانیان که فقط ضرورتهای سخت ما را در کنار هم قرار می دهد و مرتبا بین تک رفتن و با هم رفتن، در حال رفت و برگشت هستیم و تعادلی بین این دو نمی توانیم برقرار کنیم و در اولین فرصت مغلوب در خود فرو رفتن، پراکندگی و تک روی می شویم، بهتر است از یاد نبریم که، جنبش زنان در ایران کارهای و پروژه های نیمه تمام فراوانی دارد که با جدیت باید به سرانجام رساندن آن اندیشید و برای تک تک آن برنامه ریزی کرد و این بار سنگین را نمی توان صرفا به دوش زنانی که در داخل ایران هستند، وانهاد.

شاید بد نباشد که 8 مارس این سال را سنگ بنای انتقاد به خود و نه به دیگری بگذاریم و با جمع بندی از دو دهه کار و تلاش، گامی فرا پیش نهیم و دوباره یکدیگر را در هر گوشه ای که هستیم دریابیم و با برنامه ای مشترک و جمعی گامی دیگر برداریم و برای گامهای بعدی به جد بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar