tisdag 6 mars 2012

چرا گمان می کنید هر بانویی که قدم در خیابان می گذارد، به دنبال مردی می گردد؟



چنانچه که حتی یک بار در خیابان های تهران، اصفهان، شیراز، رشت و یا هر یک از شهرهای بزرگ و کوچک دیگر ایران زمین قدم زده باشید، بدون شک متوجه جوِ زن ستیزانه و خالی از احترام اجتماع شده اید. حتمن جوان هایی را دیده اید که چند نفره در یک ماشین نشسته اند و در کنار خیابان آرام در حال حرکت اند و از هر راهی که می دانند، سعی در جلب توجه جنس مخالف خود دارند.
این تلاش برای جلب توجه همیشه آرام و بی آزار نیست و در بیشتر اوقات موجب ناراحتی و عصبی شدن بانوی ایرانی می شوند که از فشار عصبی موجود در خانه به اجتماع مسموم پناه آورده و زجر حجاب اجباری را به جان خریده و به خیابان آمده تا هوایی به سرش بخورد و سر و صدا و شلوغی شهر، افکار ناراحت کننده را برای لحظه ای هم که شده، از ذهن وی دور کنند.
در صورتی که هیچ مرد و جوانک بی کاری هم مزاحم بانوان ایرانی نشوند، این زنان زشت روی بسیجی هستند که جلوی ایشان را خواهند گرفت و به زندگی خصوصی دختران جوان ایرانی سرک خواهند کشید. آیا غیر از این است که یک زن در ایران فقط دارای حق و آزادی برای نفس کشیدن است و بس؟
در صورتی که هیچ مرد و جوانک بی کاری هم مزاحم بانوان ایرانی نشوند، این زنان زشت روی بسیجی هستند که جلوی ایشان را خواهند گرفت و به زندگی خصوصی دختران جوان ایرانی سرک خواهند کشید. آیا غیر از این است که یک زن در ایران فقط دارای حق و آزادی برای نفس کشیدن است و بس؟
اما اجتماع فرهنگ باخته و مردمانی که در جامعه مردسالار رشد کرده اند و زن ستیزی قسمت بزرگی از شخصیت های شان را تشکیل می دهد، همواره مزاحم بانوان شده و با بیان سخنان سخیف و راه افتادن دنبال زنان بینوا و نسبت دادن صفات زشت به ایشان؛ به طور کلی رویای بانوان در رابطه با قدم نهادن در خیابان و آرامش و روحیه یافتن برای ادامه کار روزانه شان را به کابوسی هولناک تبدیل می کنند و بیشتر اوقات بانوان، با حالتی عصبی تر و پریشان و خسته و دل آزرده، به خانه باز می گردند و افسرده می شوند.
بدون شک قوانین زن ستیزانه اسلام که تا حدودی در جامعه اسلامی ما پیاده می شوند، نقش بزرگی را در راستای آزار دادن بانوان ایرانی در خانه و بیرون از خانه، بازی می کنند. قوانینی که زن را نادان می خوانند و ارزش و اعتبار سخن یک زن را نصف ارزش سخنان یک مرد می شمارند و چنانچه زنی در ایران قتل برسد، طبق آن قوانین الهی قیمت جان و زندگی وی برابر با بیضه چپ یک مرد است. قوانین شرم باری که زنان را مجبور می کند تا در گرما و سرما، خود را در گونی های سیاه زشت بپوشانند تا مبادا مردان آن جامعه اسلامی قسمتی از بدن زنان را دیده و افسار پاره کنند.  اما پرسش اینجاست که شعور مردان و جوانان این مرز و بوم کجا رفته است؟
مردان و جوانان از فرط بیکاری و بی فرهنگی همه روزه در حال آزار و اذیت زنانی هستند که با وجود این همه خطر و بی احترامی، می خواهند خرید خانه را انجام بدهند و یا اینکه لباسی برای خود بخرند و یا اصلن می خواهند در خیابان قدم بزنند تا کمی شاد شوند و آرامش پیدا کنند. باید از آن جوانان بی تربیت که از کمترین سطح اخلاق و شعور برخوردار نیستند پرسید که شما خردباختگان سوپر مسلمان، چرا گمان می کنید هر بانویی که قدم در خیابان می گذارد، به دنبال مردی می گردد؟ چه کسی به شما این اجازه را داده است که به حریم خصوصی زنان و بانوان این مرز و بوم جسارت کرده و به هر دختری که می بینید پیشنهاد سکس و صیغه کنید؟ آیا به راستی آن کسانی که اینچنین مزاحم زنان رنج کشیده و اسیر قوانین اسلامی می شوند، لیاقت و شایستگی لازم و کافی برای زندگی کردن در یک جامعه سکولار دموکرات را دارند؟ آیا میزان شعور ایشان، قابلیت درک معنای آزادی را دارد؟
به راستی چنین ملت و جامعه ای که گرفتار مسائل جنسی است و بزرگترین مشکل قشر زیادی از جوانانش، یافتن زن صیغه ای و شهوت رانی است؛ ملت مردسالاری که در فهم معنای آزادی مشکل دارد و جوانانش به جای بلند کردن فریاد اعتراض شان، صدای گوشخراش ضبط ماشین های شان را بلند می کنند تا بلکه توجه افراد بیشتری را جلب کنند و کمی عقده گشایی کرده باشند؛ چند سال، چند ده سال و یا چند صد سال زمان احتیاج دارد تا به میزان درستی از سطح شعور و فهم و سواد برسد؟ تا به کی باید روشنفکران و اندیشمندان و آزادی خواهان چوب ندانم کاری ها و اشتباهات اخلاقی قشری را بخورند که حتی حاضر نیست برای فهمیدن موضوع تلاشی بکند؟
فرتور یک فاجعه اجتماعی که همه روزه ده ها هزار بار و به زشت ترین و بد ترین شکل های ممکن صورت میگیرد را نشان می دهد. به راستی چرا زنان ایرانی از کمترین حقوق اجتماعی برخوردار نیستند؟ چرا همواره یک مشت انسان نمای بی فرهنگ باید به خود اجازه دهند تا برای بانوان ایرانی به خاطر نوع لباس و طرز پوشش ایشان و یا چهره زیبای شان مزاحمت ایجاد کرده و لحظه ها را به کام زنان ایرانی تلخ تر از زهر نمایند؟
فرتور یک فاجعه اجتماعی که همه روزه ده ها هزار بار و به زشت ترین و بد ترین شکل های ممکن صورت میگیرد را نشان می دهد. به راستی چرا زنان ایرانی از کمترین حقوق اجتماعی برخوردار نیستند؟ چرا همواره یک مشت انسان نمای بی فرهنگ باید به خود اجازه دهند تا برای بانوان ایرانی به خاطر نوع لباس و طرز پوشش ایشان و یا چهره زیبای شان مزاحمت ایجاد کرده و لحظه ها را به کام زنان ایرانی تلخ تر از زهر نمایند؟
نکته دیگری که می توان به آن اشاره کرد و هزاران مقاله در رابطه با آن نوشت؛ این بیماری ویروسی کودک آزاری است که گریبان جامعه ایران را گرفته و تبدیل به مد روز شده است. برای داشتن درکی بهتر از مفهوم کودک آزاری، نگارنده تعریف سازمان بهداشت جهانی از کودک آزاری را می نویسد و تلاش می کند تا هر چه بیشتر و بهتر و قابل فهم تر؛ مردمان ایران زمین را با معنای راستین کودک آزاری آشنا سازد؛ چرا که کودک آزاری تنها در کتک زدن و تنبیه کودکان خلاصه نمی شود و بسیار پیچیده تر از این ها می باشد.
کودک آزاری به تعریف سازمان بهداشت جهانی:
”کودک آزاری شامل رفتارهایی است که توسط افراد دیگرخصوصاً بزرگسالان نسبت به کودکان انجام می گیرد و به نوعی به سلامت جسمی و روانی کودکان آسیب می رساند. کودک آزاری بنا به تعریف سازمان بهداشت جهانی، عبارت است از آسیب یا تهدید سلامت جسم و روان و یا سعادت و رفاه و بهزیستی کودک به دست والدین یا افراد دیگر که نسبت به او مسئول هستند. از این روی، با تعریف سازمان بهداشت جهانی، هر انسان کمتر از ۱۸ سال کودک محسوب می شود و از دیدگاه حقوقی کودک یا صغیر به کسی گفته می شود که از نظر سن به رشد جسمی و روانی لازم برای زندگی اجتماعی نرسیده باشد.”


کودک نوزاد را اسیر هیولای دین کردن، جنایت است. چرا در کشورهای مسلمان آنقدر خشونت است؟ چرا آنقدر کشت و کشتار است؟ قتل های به اصطلاح ناموسی در کجا بیشتر است؟ عقب ماندگی و بی سوادی کدام یک از کشورها بیشتر است؟ اگر به همه این ها مراجعه کنید، سر از اسلام در می آورید و سمبل  آن هم در عربستان است. کشور جهل ، تاریکی، بی سوادی، شهوت و کشتن.
کودک نوزاد را اسیر هیولای دین کردن، جنایت است. چرا در کشورهای مسلمان آنقدر خشونت است؟ چرا آنقدر کشت و کشتار است؟ قتل های به اصطلاح ناموسی در کجا بیشتر است؟ عقب ماندگی و بی سوادی کدام یک از کشورها بیشتر است؟ اگر به همه این ها مراجعه کنید، سر از اسلام در می آورید و سمبل آن هم در عربستان است. کشور جهل ، تاریکی، بی سوادی، شهوت و کشتن.
تعریف سازمان بهداشت جهانی، عبارت است از : «آسیب یا تهدید سلامت جسم و روان و یا سعادت و رفاه و بهزیستی کودک به دست والدین یا افراد دیگر که نسبت به او مسئول هستند”. حال به نظر شما خوانندگان گرامی، خوراندن مطالب دینی و تزریق خرافات به کودکی که قادر به تشخیص درست از ناردست نمی باشد، کودک آزاری محسوب نمی شود و شخص سرپرست سزاوار مجازات نیست؟.
باید کودکان را از همه ی اجتماعات مذهبی که در آن آخوند و یا آخوند صفت، مشغول فضله پراکنی و دروغ گفتن و تزریق خرافات می باشند، دور نگاه داشت تا کودک از آسیب های روحی و روانی در آتیه ی خویش، در امان بماند. پاز آن چه گفته شد نتیجه گرفته می شود که اگر ما، کودک های بی آلایش و پاک خویش را درگیر مسائل دینی و آموزه هایش کنیم، عملی است که با جنایت برابر است.
دانش و آموخته ی های کودک بسیار کم و ناچیز می باشد تا بخواهد مسلمان و یا مسیحی و یا یهودی و زرتشتی و بودایی و… نام بگیرد. از این روی ما باید بیاموزیم که خوشبختانه، همه ی کودکان جهان، فقط انسان هستند و تا زمانی که درگیر هیچ دینی نشده باشند، انسان نیز باقی خواهند ماند. کودکان بسیار پاک تر و بی آلایش تر از آتند که درگیر مسائل دینی و فرایض موهوم الهی شوند.
در فرتور نمونه ای از کودک آزاری های اسلامی را مشاهده می کنید. یک دیوانه شمشیری را بر گلوی لطیف نوزادی بینوا می فشارد تا یادی از علی اصغر، فرزند امام حسین کرده باشد، باید این جانور را چه نامید؟ آیا باید به اعتقاد ایشان احترام گذاشت؟
در فرتور نمونه ای از کودک آزاری های اسلامی را مشاهده می کنید. یک دیوانه شمشیری را بر گلوی لطیف نوزادی بینوا می فشارد تا یادی از علی اصغر، فرزند امام حسین کرده باشد، باید این جانور را چه نامید؟ آیا باید به اعتقاد ایشان احترام گذاشت؟
کودکان ساده و زود باور و لج باز هستند، این جمله بدان معناست که وقتی شخصی به فرزند پنج ساله ی ما، از سفر محمّد با الاغش ” براق” به آسمان هفتم سخن بگوید و این دروغ شاخدار را جادو و معجزه ی الله بنامد، کودک به سادگی این موضوع را با جان و دل باور خواهد کرد و پس از آن حتّی اگر ما هر ساعت از شبانه روز را به صحبت کردن با کودک در این مورد که ” امکان ندارد کسی با الاغ به آسمان برود، چرا که الاغ اصلا توانایی پرواز ندارد” پبردازیم، بسیار سخت و غیر ممکن است که بتوانیم آن فکر مخدوش را از ذهن کودک بیرون کنیم.
اما کودک آزاری در جامعه فرهنگ باخته ایران زمین تنها محدود به آموختن خرافات دینی به کودکان و یا کتک زدن ایشان نمی شود؛ بلکه حقیقت امر این است که ما با به خیابان بردن کودکان خود، در حال کودک آزاری هستیم. جامعه ایران پر از خشم و نفرت و کینه است، پر از جرم و جانی و بیمار روانی است، پر از انسان هایی است که به دنبال دردسر می گردند و هنوز در دهه چهل گیر کرده اند و درگیر مشت کوبیدن به دیوار و چاقوی ضامن دار هستند.
بی شک هر روز که قدم در خیابان های شهرمان می گذاریم، مشاهده خواهیم کرد که دو نفر بر سر جای پارک ماشین و یا مسائل پیش پا افتاده دیگر، با قمه و چاقو و چماق به جان یکدیگر افتاده اند و از بد ترین و رکیک ترین الفاظ نیز استفاده می کنند؛ آینده کودکی که در چنین اجتماعی بزرگ شود چه خواهد بود؟ بدون شک زنان و کودکان ایرانی از کمترین حد امنیت و احترام اجتماعی برخوردار نیستند و جامعه یکپارچه بر علیه ایشان است.



Inga kommentarer:

Skicka en kommentar